آی بانو

مجله ای برای بانوان

مطالب ویژه




















مطالب ویژه




۱۱۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

آیا می‌شود از یک ماسک بار‌ها استفاده کرد؟

ماسک یکی از ملزوماتی است که می‌تواند از انتشار ویروس کرونا جلوگیری کند. البته نوع و مدت استفاده از آن در میزان بازدارندگی و حفاظت از کاربر، نقش بسیار مهمی دارد. معضل، اما این نیست، بلکه مشکل عمده هم‌اکنون کمبود انواع ماسک در سراسر دنیاست. مانند سایر لوازم بهداشتی مرتبط با جلوگیری از شیوع بیشتر ویروس کرونا از جمله مواد ضدعفونی‌کننده و گان‌های پزشکی، ماسک هم به دغدغه‌ای بزرگ برای مردم جهان تبدیل شده است.

هم‌اکنون ۳ مدل ماسک در دنیا موجود است: پارچه‌ای، جراحی و تنفسی N۹۵ که، چون ۹۵ درصد از ذرات موجود در هوا را جذب می‌کند، بیشتر برای کادر پزشکی درمانی، بیماران و افرادی که از فرد بیمار مراقبت می‌کنند، مفید است. اما اگر کسی از افراد کادر درمان نیست و ماسک N۹۵ هم ندارد چه باید بکند؟

آیا می‌شود از یک ماسک بار‌ها استفاده کرد؟

پاسخ این است: ابتدا مطمئن شوید که جزو آن دسته‌ای هستید که به این ماسک نیاز مبرم دارند؛ سپس درباره استفاده مجدد از آن مردد شوید. اگر سالم هستید، می‌توانید هر نوع ماسکی از پارچه‌ای گرفته تا جراحی را استفاده کنید و اجازه بدهید که ماسک N۹۵ برای کادر درمانی باقی بماند و برای آن‌ها چنین ماسکی در دسترس باشد. اگر از افراد بیمار نگهداری می‌کنید، لازم است که ماسک بزنید. به تازگی محققان گفته‌اند که استفاده از هر ماسکی حتی نوع پارچه‌ای و دست‌ساز را در نقاط شلوغ توصیه می‌کنند؛ یعنی به هر حال داشتن ماسک بهتر از نداشتن آن است.

اما آیا به‌خاطر هزینه و کمبود ماسک می‌توان از آن‌ها استفاده مجدد کرد؟ در حالت عادی استفاده مجدد از ماسک به هیچ عنوان توصیه نمی‌شود، اما اگر شرایط به‌گونه‌ای پیش برود که اصلا ماسکی وجود نداشته باشد، آن موقع همه چیز فرق خواهد کرد. لوسی ویلسون رئیس بخش خدمات درمانی اضطراری در دانشگاه مریلند بالتیمور در این ارتباط می‌گوید: «هدف این است که ماسک‌ها مجددا استفاده شوند. این دقیقا یکی از دلایلی است که منجر شده تا ما دچار کمبود ماسک بشویم، بنابراین مجبوریم به سمت استفاده مجدد از یک ماسک برویم. واقعیت این است که منابع در حال کم‌شدن است. اگر شما بیمار هستید و یا از یک بیمار نگهداری می‌کنید، تحت شرایطی خاص می‌توانید از ماسک‌تان مجددا استفاده کنید.»

رعایت موارد بهداشتی

از هر نوع ماسکی که استفاده می‌کنید، نخستین قدم رعایت اصول بهداشت است. ویلسون در این مورد تأکید می‌کند که باید قبل از زدن ماسک و پس از برداشتن آن دست‌های‌تان را کامل بشویید و تمام موارد بهداشتی را رعایت کنید.

ماسک پارچه‌ای را بشویید

در سال ۲۰۱۵ نتایج تحقیقی منتشر شد که بر اساس آن نسبت به خطر استفاده از ماسک‌های پارچه‌ای و یک‌بار مصرف هشدار داده شده بود. در این مقاله آمده بود: نگهداری رطوبت، استفاده مجدد از ماسک و فیلتر ضعیف ممکن است به افزایش بیماری‌های عفونی میان کادر درمانی منجر شود، اما افرادی که ماسک‌های پارچه‌ای دست‌دوز خود را استفاده می‌کنند، می‌توانند پس از هربار استفاده آن‌ها را بشویند. ویلسون در این خصوص می‌گوید: «وقتی از بیمار مراقبت می‌کنید یا مجبورید با یک بیمار رو‌در‌رو باشید، می‌توانید بین هر استفاده و یا به‌صورت مدام و در فواصل مشخص ماسک خود را بشویید. اگر شما از یک ماسک خانگی پارچه‌ای استفاده می‌کنید، بدانید که محافظت شما در مقایسه با ماسک جراحی یا ماسک N۹۵ فقط در جلوگیری از شیوع بیماری عفونی مؤثر خواهد بود. در مقاله‌ای که سال ۲۰۱۳ انتشار یافته بود، مشخص شد که ماسک جراحی ۳ برابر بیشتر از ماسک پارچه‌ای در جلوگیری از شیوع آنفلوآنزا مؤثر است. در این مقاله آمده است: ماسک خانگی آخرین راه‌حل برای جلوگیری از ورود ریز‌ذرات‌هوایی به داخل بدن است، اما خب بهتر از هیچ است.

آیا می‌شود از یک ماسک بار‌ها استفاده کرد؟

ابتدا ماسک‌ها را خشک و سپس استفاده کنید

وقتی که ماسک را با رعایت همه موارد بهداشتی از صورت باز کردید، اجازه بدهید رطوبتی که در آن ایجاد شده است، کاملا خشک شود. مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری برای ذخیره ماسک‌های N۹۵ یک ظرف تمیز و قابل‌تنفس مانند کیسه کاغذی را توصیه می‌کند. به یاد داشته باشید که‌این کیسه‌های کاغذی را به‌طور مرتب دور بیندازید. هیلاری لین یک پزشک داخلی در
PlushCare می‌گوید که محفظه کاغذی به این دلیل پیشنهاد می‌شود که سبک است و ماسک را تحت فشار قرار نمی‌دهد و از طرفی هوا در آن جریان دارد. اگر ماسک شما از مواد آتش‌زا ساخته نشده است، می‌توانید ۳۰ دقیقه در فر با دمای ۱۵۸ درجه فارنهایت (۷۰ درجه سانتی‌گراد) قرار بدهید، چون در این دما ویروس کرونا از بین می‌رود و ماسک سالم می‌ماند. لین می‌گوید: «آویزان کردن ماسک بالای آب در حال جوشیدن برای ۱۰ دقیقه نیز به کشته شدن ویروس کمک می‌کند، اما پس از آن باید در مجاورت هوا قرار گرفته و خشک شود».

نکات مهم

نکته مهم در انجام تمام این موارد این است که این ماسک‌ها فقط توسط خود فرد مجددا قابل‌استفاده هستند و هرگز نباید توسط فرد دیگری مورد استفاده قرار بگیرد. در ضمن استفاده طولانی‌مدت از ماسک بهتر از استفاده مجدد آن است؛ بنابراین بهتر است یک ماسک را طولانی‌تر استفاده کنید تا آنکه آن را از صورت بردارید و دوباره مورد استفاده قرار دهید، چرا که میزان تماس دست با صورت در این شرایط کمتر است. طبق دستورالعمل مرکز کنترل و پیشگیری بیماری‌ها هیچ راهی برای تعداد مطمئن استفاده مجدد از ماسک‌ها وجود ندارد؛ بنابراین پزشکان و متخصصان باید خودشان در این‌باره قضاوت کنند. از آنجا که طبق تحقیقات به‌عمل آمده، ویروس کرونا تا ۷۲ ساعت روی برخی سطوح زنده می‌ماند، کارشناسان می‌گویند روش ایده‌آل این است که ۳ ماسک داشته باشید و به‌طور چرخشی از آن استفاده کنید.

ماسک خانگی

در شرایط کمبود ماسک، بسیاری از افراد به درست کردن ماسک پارچه‌ای خانگی روی آورده‌اند. تحقیقات نشان می‌دهد که ماسک‌های ساخته‌شده از پارچه‌های کتان به نسبت ماسک‌های جراحی یک سوم کمتر از شما محافظت کرده، اما با این حال میزان ورود انواع میکروب و ویروس را به بدن کم می‌کند. طبق نظریه سازمان بهداشت جهانی، دمای ۱۳۳ درجه فارنهایت (۵۶ درجه سانتی‌گراد) می‌تواند ویروس کرونا را از بین ببرد؛ بنابراین اگر شما از ماسک پارچه‌ای استفاده می‌کنید ابتدا آن را با آب و صابون بشویید و سپس در مجاورت حرارت قرار دهید.

آیا می‌شود از یک ماسک بار‌ها استفاده کرد؟

بحران جهانی ماسک

ماسک یکی از پرمصرف‌ترین ملزومات در مواجه با ویروس کروناست. اخیرا چند کشور اروپایی به‌خاطر بلوکه‌شدن ماسک‌های‌شان در خاک فرانسه، از موضوع دردناکی در جهان مدرن و امروزی‌مان پرده برداشتند که کمتر کسی تصور به‌وقوع پیوستنش را داشت. چهار کشور اروپایی سوئد، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا در رویارویی با ویروس کرونای جدید، با یکدیگر بر سر ماسک نیز وارد جنگ شدند. داستان اینجا‌بود که فرانسوی‌ها ماسک‌های خریداری شده این ۳ کشور از چین را در خاک خود بلوکه کردند و نگذاشتند این محموله ارزشمند به مقصد برسد؛ چرا که قانون جدیدی در این کشور وضع شده که صادرات اقلام بهداشتی مانند ماسک را ممنوع کرده است. از این رو و با مشاهده چنین وضعیتی، به‌نظر می‌رسد که استفاده چند باره از ماسک‌ها می‌تواند یک راه‌حل ایده‌آل برای مقابله با کمبود آن به‌حساب بیاید. با این حال برای استفاده مجدد از ماسک‌ها باید پروتکل‌ها و روش‌های بهداشتی را به‌صورت کامل رعایت کرد و همچنین باید به این نکته کلیدی و مهم توجه داشت که قرار است در چه محیطی از ماسک استفاده شود.

منبع: The Huffington Post

لایو شبانه آقامیری و احلام نشانه ریاکاری‌ست؟

در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

+ دانلود مستند متولد اورشلیم

بعد از لایو دیشب رضا صادقی با کامران و هومن امشب چشممان به لایو حسن آقامیری روحانی معروف و احلام روشن شد که با هم قطعه معروف جهان را اجرا کردند.

برترین‌ها: ماجرای لایوهای قرنطینه‌ای اینستاگرامی دارد به جاهای جذابی می‌رسد، رفتارها به شدت تحلیل‌بردار است و فضای اینستاگرام بیشتر از همیشه ماهیتی افشاکننده پیدا کرده. تلاقیِ یک روحانی خبرساز و البته برای عده‌ای محبوب با یک خواننده جوان که از قضا کلیپ‌های ضدعرف دارد، تازه‌ترین نمونه است.

نه، اشتباه نکنید، قرار بر قضاوت احلام یا حتی حسن آقامیری نیست. مقصود فقط توصیف فضایی‌ست که بِکر است. بِکر از آن جهت که نهاد روحانیت(با پشتوانه مردم) هاز ابتدای انقلاب اسلامی تکلیفش را با خواننده‌های زن مشخص کرده، بزرگ‌ترین خواننده‌های زن ایرانی یا عزلت‌نشین شدند و یا مهاجر، حکم درباره آن‌ها قطعی و غیرقابل برگشت بوده و درصد قابل توجهی از مردم هم پشت ماجرا بودند.

لایو شبانه آقامیری و احلام نشانه ریاکاری‌ست؟

آن درصد قابل توجه دیگر که هنوز در ماشین‌هاشان «گوگوش» و «هایده» گوش می‌کنند هم غیرقابل انکارند اما نباید فراموش کنیم هر تصمیمی در سطوح بالا به درصدی از پشتوانه مردمی نیاز دارد، اگر حالا همه انکار می‌کنند که موافق چنین تصمیماتی در ابتدای انقلاب بودند، جدی نگیرید. از سرِ عذاب وجدان‌های تاریخی‌ست.

اگر کتاب خاطرات «گوگوش» را خوانده باشید، چند جایی نقل کرده که حتی در خرید روزانه هم با واکنش‌های تند و حتی پرتاب آب دهان از سوی مردم عادی مواجه می‌شده! حالا اما تُف‌اندازان کمتر شدند و خیلی‌هاشان شاید لایوِ احلام و یک روحانی را هم تماشا می‌کنند. این بِکر است که یک روحانی طردشده و یک موقعیت طرد شده(خواننده زن) به یک گفتگوی مشترک می‌رسند، اتفاقا برخلاف خیل نظراتی که از شب گذشته درباره ریاکاری آقامیری و یا حجاب موقتی احلام به زعم آن‌ها ریاکاری‌اش منتشر شده، گمان می‌رود که وجه اشتراک هر دوی آن‌ها «طرد شدگی» است.

شاید درصد قابل توجهی از روحانیون در این سال‌ها فرصت ظهور و بسط هم داشته‌اند اما فراتر از عنوان و لباس، این موقعیت است که رفتار را می‌سازد، نسبت آدم‌ها با قدرت، سازنده منش آن‌هاست. یک روحانیِ طردشده حتی از خیلی مبانی اعتقادی هم رد می‌شود و با یک خواننده زن جوان هم‌کلام می‌شود. یک خواننده زن جوان که متعلق و مربوط به دنیای عرضه و مصرف است خیلی راحت همنشین یک روحانی می‌شود که شاید اساسا به او اعتقادی هم ندارد، چون هر دوی آن‌ها در دوری از قدرت اشتراک دارند. قدرت البته به مفهوم سیاسی.

لازم به ذکر است که نگارنده نه مشتری تحلیل‌های آقامیری‌ست و نه شنونده موزیک‌های احلام، تفسیر این ماجرا صرفا بر اساس جایگاه این دو به عنوان یک «روحانی» و یک «خواننده» انجام شده.

پی‌نوشت: حسن آقامیری به طور رسمی یک روحانی قلمداد نمی‌شود.

جن زدگی یا تیک عصبی! بیماری پانداس چیست؟

 

در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

 

بیماری پانداس نوعی اختلال فیزیکی و روانی است که سبب بروز حالت‌های خاصی در فرد مبتلا می‌شود و بسیاری از افرادی که با این بیماری و علایم آن آشنایی ندارند آن را با جن زدگی اشتباه می‌گیرند.

 

جن زدگی ویژگی است که به بسیاری از رفتار‌های غیر معمول انسان‌ها داده می‌شود. این اصلاح را بار‌ها شنیده ایم که می‌گویند فردی جن زده شده است یا به جن زدگی مبتلا شده است.

این افراد معمولا کار‌های عجیب و غیر قابل پیش بینی انجام می‌دهند ویا ارتباط خود را با دیگران قطع یا محدود می‌کند. افرادی که دچار جن زدگی می‌شوند معمولا حمله‌های عصبی و روانی دارند، بیشتر از قبل پرخاشگر می‌شوند.

خیلی از افراد برای درمان این حالت‌های جن زدگی نزد دعانویسان می‌روند، زیرا بر این اعتقادند که جن به بدن آن‌ها حلول کرده است!

در این مقاله قصد داریم به معرفی بیماری پانداس بپردازیم. علایم این بیماری به گونه‌ای است که بسیاری از مبتلایان را برای درمان نزد دعانویسان برای خروج جن از بدنشان می‌کشاند!

پانداس نوعی اختلال روانی سیستم خود ایمنی کودکان است. علایم این بیماری ناگهانی است و اغلب با تغییرات چشم گیری در شخصیت، رفتار و حرکت کودکان بروز پیدا می‌کند. دلیل این واکنش‌ها غیر طبیعی و غیر معمول عفونت بدن از طریق باکتری اسپرپتوک است.

اگر این بیماری خفیف و یا متوسط باشد معمولا به صورت عفونت کوچکی بر روی پوست و یا گلو درد بروز پیدا می‌کند. از سوی دیگر، اگر این بیماری شدید باشد می‌تواند سبب گلودرد شدید، تب زیاد و مشکلات دیگری شود.

عفونتی که از طریق این باکتری ایجاد می‌شود معمولا سطوح پوست و گلو را درگیر می‌کند. هنگامی که فرد مبتلا به این عفونت سرفه می‌کند، عطسه می‌کند و یا نفس می‌کشد و یا سطوحی را لمس می‌کند که سبب آلودگی آن می‌شود، این عفونت انتقال پیدا می‌کند.

اغلب افرادی که به بیماری پانداس خفیف و یا متوسط از طریق این باکتری مبتلا می‌شوند به سرعت بهبودی کامل پیدا می‌کنند. با این وجود، برخی از کودکان بعد از ابتلا به این بیماری علایم فیزیکی و روانی خاصی را از خود نشان می‌دهند.

هر بار که این عفونت شدت بگیرد (و یا دوباره کودک به این عفونت مبتلا شود) این بیماری با شدت بدتری باز می‌گردد. اگر کودک دارید بهتر است با بیماری پانداس آشنا باشید تا در صورت مواجه با این علایم شگفت زده نشوید.

علایم بیماری پانداس به طور ناگهانی در طول چهار تا شش هفته بعد از ابتلا به عفونت از طریق این باکتری آغاز می‌شوند. این علایم شبیه به علایم بیماری وسواس و سندروم تورت است.

این علایم می‌توانند در مدرسه رفتن کودکان اختلال ایجاد کنند و به سرعت آن‌ها را ناتوان کنند. هر بار که بیماری پانداس به اوج برسد این علایم بدتر می‌شوند و این امر معمولا دو تا سه روز بعد از ابتلا به این عفونت رخ می‌دهد.

سپس مانند تمامی بیماری‌های دیگر روانی علایم آن به آهستگی بروز پیدا می‌کنند.

علایم روانی بیماری پانداس به صورت زیر هستند:

رفتار‌های وسواسی، با شدت و تکرار شوند

اضطراب جدایی، ترس و حملات پانیک

جیغ و بی قراری و تغییرات سریع در خلقیات

حرکت‌های تهاجمی

توهمات دیداری و شنیداری

افسردگی و افکار خودکشی گرایانه

علایم فیزیکی بیماری پانداس به صورت زیر هستند:

تیک عصبی و حرکت غیر معمول بدن

حساس شدن به نور، صدا و تماس

فعالیت بیش از حد و عدم تمرکز

بدتر شدن مهارت‌های حرکتی و نوشتار ضعیف

مشکلات حافظه

اختلال در خواب

عدم خورد غذا که سبب کاهش وزن می‌شود

درد مفاصل

ادرار مکرر و شب ادراری

کودکانی که به بیماری پانداس مبتلا می‌شوند همیشه تمامی این علایم را ندارد، اما به طور معمول ترکیبی از علایم فیزیکی و روانی را در طول ابتلا به این بیماری نشان می‌دهند.

چه چیزی سبب بروز بیماری پانداس می‌شود؟

دلیل صلی و دقیق ابتلا به بیماری پانداس هنوز مشخص نیست و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد. یک تئوری پیشنهاد می‌دهد که دلیل ابتلا به بیماری پانداس ابتلا به عفونت از طریق نوعی باکتری (باکتری اسپرپتوک) است.این باکتری سیستم ایمنی بدن را هدف قرار می‌دهد. این باکتری‌ها این توانایی را دارند که خود را مشابه مولکول‌های بدن بکنند. در پایان سیستم ایمنی بدن قادر به شناسایی این باکتری‌ها خواهد بود و برای مبارزه با آن آنتی بادی تولید می‌کند.

با این وجود، شباهت این مولکول‌ها به مولکول‌های بدن سبب سردرگمی آنتی بادی تولیدی توسط بدن می‌شود. در نتیجه این آنتی بادی‌ها به بافت‌های بدن حمله می‌کنند.

این آنتی بادی‌ها محل مشخصی از مغز را تحت تاثیر قرار می‌دهند (گانگلیا باسال) و همین امر سبب بروز علایم روانی بیماری پانداس می‌شود.

در اینجا ذکر این نکته حایز اهمیت است که مجموعه مشابهی از این علایم می‌توانند به دلیل ابتلا به عفونت رخ دهند، اما باکتری اسپرپتوک این عفونت را به وجود نیاورده است. در این گونه موارد این بیماری پانس نامیده می‌شود.

بیماری پانداس معمولا در کودکان ۳ تا ۱۲ ساله رخ می‌دهد، که توسط باکتری اسپرپتوک به عفونت مبتلا شده اند. این عفونت ۴ تا ۶ هفته به طول می‌انجامد.

برخی دیگر از عوامل خطر زا برای ابتلا به بیماری پانداس مشکلات ژنتیکی و ابتلا به عفونت‌های مکرر است. در اواخر پاییز و اوایل بهار امکان ابتلا به این عفونت بالا می‌رود.

برای جلوگیری از ابتلا به این عفونت، به کودکان خود بگویید هرگز لیوان و یا ابزار غذایی خود را به کسی ندهند و همیشه دستهایشان را بشوییند. همچنین به آن‌ها گوشزد کنید از تماس دست آلود با دهان و چشم به شدت پرهیز کنند.

بیماری پانداس چگونه تشخیص داده می‌شود؟

اگر کودک شما بعد از ابتلا به هر نوع عفونتی علایم غیر معمولی را از خود نشان داد بهتر است سریعا به پزشک متخصص مراجعه کنید. بهتر است این علایم را در نظر داشته باشید و ببینید چگونه پیشرفت پیدا می‌کنند.

این اطلاعات را همراه با لیستی از دارو‌هایی که اخیرا کودک شما مصرف کرده است تهیه کنید و به پزشک ارایه دهید.

برای تشخیص این بیماری در کودکان پزشک کشت عفونت گلو می‌گیرد و یا آزمایش خون می‌نویسد. با این وجود، بهتر است بدانید هیچ نوع آزمایش اختصاص و خاصی برای تشخیص بیماری پانداس وجود ندارد.

در واقع، پزشک متخصص با انجام آزمایش خون و تست ادرار این بیماری را تشخیص می‌دهد. پزشک برای تشخیص بیماری پانداس به تاریخچه فیزیکی و تاریخی بیمار نیاز دارد.

 

معیار‌های تشخیص این بیماری به صورت زیر هستند:

سن کودک باید بین ۳ تا ۱۲ سال باشد.

علایم بیماری باید ناگهانی بروز پیدا کند و به سرعت بدتر شود.

این رفتار‌ها شبیه به علایم بیماری وسواس، تیک عصبی و هردو است.

اختلال بیش فعالی، حرکات تهاجمی و اضطراب نیز می‌توانند نشانه‌هایی از ابتلا به این بیماری باشند.

این بیماری باید با کشت عفونت گلو و آزمایش خون تایید شود.

درمان بیماری پانداس چیست؟

برای درمان بیماری پانداس علایم فیزیکی و روانی باید درمان شوند. برای شروع، پزشک باید بر درمان کامل عفونت تمرکز داشته باشد.

همچنین می‌توانید از مشاوره درمانی مخصوص درمان بیماری پانداس و بیماری وسواس بهره ببرید. برای درمان عفونت می‌توانید از آنتی بیوتیک‌ها استفاده کنید.

اغلب این عفونت‌ها به خوبی و با مصرف آنتی بیوتیک‌ها قابل درمان هستند. برخی از آنتی بیوتیک‌هایی که برای درمان عفونت مورد استفاده قرار می‌گیرند به شرح زیر هستند:

آموکسی سیلین

آزیترومسین

سفالوسپورین

پنی سیلین

اگر کودکی به بیماری پانداس مبتلا شد بهتر است افراد دیگر نیز مورد آزمایش (و در صورت نیاز درمان) قرار بگیرند، زیرا ممکن است ناقل این بیماری باشند.

مسواک و وسایل کودک مبتلا به بیماری پانداس را از افراد دیگر خانواده تا زمان بهبودی کامل جدا کنید.

داستان واقعی در مورد کودکی که به بیماری پانداس مبتلا شده بود!

در اینجا داستانی واقعی را برای شما بازگو می‌کنم که بسیاری از بیماران را برای درمان نزد دعانویسان کشانده است:

«شب بود و فرزندم کمی گلو درد داشت، با توجه به اینکه ساعت نزدیک نیمه شب بود تصمیم گرفتم فردا کودکم را نزد پزشک ببرم.

صبح فرزندم با جیغ وحشتناکی از خواب بلند شد و حرف‌های نامفهومی می‌زد. سپس شروع به شستن دستانش کرد

و این کار را بار‌ها و بار‌ها تکرار کرد. دایم احساس می‌کرد همه چیز کثیف است به همین دلیل آرامش نداشت و مدام بی قراری می‌کرد.

وقتی برای گلو درد او را نزد دکتر بردم دکتر نمی‌دانست علت این حالت‌های او چیست و فقط آنتی بیوتیک برای درمان گلودردش که اکنون بیشتر شده بود داد. با مصرف آنتی بیوتیک حالت‌های او بر طرف شد.

دفعه بعد که فرزندم گلو درد گرفت دوباره همین رویه تکرار شد، اما با شدت بیشتر! دوستان به من پیشنهاد داده اند فرزندم را نزد دعا نویس ببرم»

باید بدانید پشت این داستان به ظاهر پیچیده واقعیت ساده‌ای وجود دارد. همانطور که تا بدینجا به آن اشاره کردیم هنگامی که گلو عفونت می‌کند سیستم ایمنی بدن باکتری اسپرپتوک را (که سبب عفونت گلو می‌شود) شناسایی می‌کند.

در نتیجه برای مقابله با آن یک آنتی بادی تولید می‌کند. این آنتی بادی بخش‌هایی از مغز را که در ایجاد رفتار وسواسی نقش مهمی دارند تحت تاثیر قرار می‌دهد.

نام این بیماری پانداس است که کودکان ۳ تا ۱۵ ساله بدان مبتلا می‌شوند. مصرف آنتی بیوتیک این علایم را از بین می‌ببرد.

معرفی کتاب دعبل و زلفا - نوشته مظفر سالاری

در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

رمان شورانگیز و جذاب «دعبل و زلفا» اثر تحسین برانگیز دیگری از حجت الاسلام و المسلمین «مظفر سالاری»، نویسنده رمان شیرین و پرفروش «رؤیای نیمه شب» است که مورد تقدیر مقام معظم رهبری قرار گرفته و به چاپ شصت و هفتم رسیده است و انتظار می رود «دعبل و زلفا» نیز این موفقیت را تکرار کند.

این اثر روایتی عاشقانه از آشنایی و زندگی پر فراز و نشیب دعبل خزاعی، شاعر اهل بیت(ع) و همسر سازش ناپذیرش زلفاست؛ در این کتاب، مقاطعی از زندگی دعبل در زمان امام موسی کاظم (ع) و امام رضا (ع) به صورت داستانی کنکاش شده است؛ عشق میان او و زلفا بستری جذاب برای ماجراهای فراوان این رمان است که تلاش دارد بر اساس داده های تاریخی به بازسازی و بازآفرینی ماجراها و حوادث بپردازد.

در این کتاب، ضمن داستان عاشقانه‌ای که روایت می‌شود و فراز و فرودهایی که شاعر آزاده و شجاعی چون دعبل در دربار بنی‌عباس برای رسیدن به محبوب خود با آن مواجه است، سخن از اشتیاق محبان موسی بن جعفر(ع) از جمله دعبل برای دیدار امامشان و رنج فراق ایشان برای یاران می‌شود؛ اما دیدار ایشان که در زندان هارون محبوس است، به سادگی میسر نیست.از بخش‌های خواندنی کتاب لحظاتی است که داستان به زندگی موسی بن جعفر(ع) و فرزندشان علی بن موسی الرضا(ع) کشیده می‌شود. یکی از زیباترین قسمت‌های کتاب «دعبل و زلفا» روزنه‌ای است که نویسنده از آن ما را به تماشای اتاقکی می‌برد که «مرکز جهان است». بارها خوانده و شنیده‌ایم که سالهای پایانی عمر حضرت موسی بن جعفر(ع) در زندان‌های مخوف بنی عباس گذشت، «دعبل و زلفا» این زندان‌ها را مقابل چشمانمان ترسیم می‌کند و ما را در حسرت اصحاب نزدیک آن امام عزیز که شیفته و تشنه دیدارش بودند، شریک می‌کند:«... ببینید از این روزنه اتاقکی پیداست به وسعت آسمان و زمین. بیایید ببینید: ابوالحسن در سجده است. او مرکز جهان است. این را باور دارم»(ص 167 کتاب).

 

گزیده ای از کتاب:

کاش عاشقانه ترین و سوزناک ترین شعرت را برای زندانی بغداد و خاندان پاکش می سرودی! عاشقانه ها فراوان اند و این قسم عاشقانه که من دوست دارم ، اندک. تو شاعر اهل بیتی . بر پیشانی ات بنویس " تمام فکر و ذکرم وقف شد برای ابد بر محمد و آل محمد". من نیز افتخار می کنم که در خدمت شاعر دل سوخته ی اهل بیت باشم.

 

توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

همسرتان را کنترل نکنید!

در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

 

 

اگر نامزد و یا همسر خود را مکررا بصورت محسوس و نامحسوس کنترل می‌کنید و مدام سوالاتی چون: کجا بودی؟ کجارفتی؟ کی کارت تموم میشه؟ کی پیشته؟ چرا اینو پوشیدی؟ چرا خندیدی؟ و... از او می‌پرسید، عمیقا توصیه میکنم دست از این کار بردارید.

بدترین چیزی که هر انسانی را از برقراری یک رابطه فراری می‌دهد این است که فکر کند کسی آزادیش را محدود می‌کند و مجبور است پیوسته در یک دادگاه ناعادلانه بی گناهیش را اثبات کند.

علاقه به حفظ زندگی و آنچه مالک آن هستیم رفتاری کاملا طبیعی است، ولی یادمان باشد بسیاری از رفتارهای طبیعی اگر کنترل نشوند منجر به آسیب می‌شوند و بی شک یکی از اصول داشتن رابطه صمیمانه بین زوجین، اعتماد و شفافیت است.

در اینجا میخواهم از شما بپرسم شفافیت در یک رابطه به چه معناست؟ آیا کنترل و چک کردن همسر نشانه شفافیت و اعتماد است یا اضطراب و عدم امنیت؟ آنچه روشن است این است که کسی که مدام همسرش را کنترل می‌کند دچار اضطراب و عدم امنیت است.

زوجینی که در چنین موقعیتی هستند روابطشان روی یک زمین لرزان است و به هیچ عنوان در چنین شرایطی شفافیت و اعتماد وجود ندارد، حال اینکه اگر این سوء ظن و کنترلگری به یک اتفاق هر روزه تبدیل شود فرد مدام احساس ناامنی می‌کند و بدترین چیزها را در مورد همسرش تجسم می‌کند. حتی یک اتفاق ساده می تواند شعله‌های سوء ظن و بدگمانی را روشن کرده و محیط زندگی را به میدان جنگ تبدیل کند.

 

کنترل کردن مداوم همسر

مرد ها استقلال می خواهند

این را بدانید که مرد ها عاشق استقلال هستند، اما استقلال از نگاه مردان به چه معناست؟ آن ها میخواهند کارهایشان را بدون نظارت و به تنهایی انجام دهند. متاسفانه برخی از زنان شدت وابستگی زیادی به همسرشان دارند درست مثل دوقلوهای به هم چسبیده توقع دارند که همسرشان همیشه و در هر شرایطی کنارشان باشد! آن ها توقع دارند شوهرشان که خسته از سرکار می آید دربست دراختیارشان باشد و تمام تفریح و شادی خود را با همسرش بگذارند.

اصلا چه معنا دارد که کسی که متاهل است با دوستانش به تفریح برود؟ این زنان نه تن ها زندگی همسرشان را محدود می کنند بلکه زندگی خودشان را هم در چارچوب خاصی قرار می دهند؛ آن ها گا ها اینگونه خود را محدود می کنند که «چون من فقط با تو به تفریح می روم تو هم باید فقط با من به تفریح بروی نه دوستانت!».

اما واقعیت این است که کسی آن ها را محدود نکرده است بلکه خودشان این راه را انتخاب کرده اند و حقیقت این است که مردان برخلاف این را می پسندند و دوست دارند همسرشان دوستانی داشته باشد تا بتواند گاهی اوقاتش را با آن ها بگذراند و این مردان دوست دارند خودشان هم به همین شیوه زندگی کنند.

تفریح با دوستان و همسر هر کدام لذت خودش را خواهد داشت، اما بیرون رفتن با دوستان و محدودیت ایجاد نکردن در زندگی زناشویی باعث می شود زن و مرد از درکنار هم بودن لذت بیشتری ببرند و قدر یکدیگر را بیشتر بدانند. پس فراموش نکنید که با آزاد گذاشتن همسرتان به آن ها خواهید گفت که به علایق آنان احترام می گذارید و مطمئن باشید که اینکار ارزش اعتماد شما را خواهد داشت.

 

محدود کردن و کنترل کردن همسر

همسری کنید نه مادری!

برخی زنان احساسات و حس علاقه شان به همسرشان را به گونه ای ابراز می کنند که گویی مرد کودکی است که زن باید از او مراقبت کند و مدام به او تذکر دهد.

البته این نوع مراقبت بد هم نیست چرا که مرد دیگر مجبور نیست وسایلش را جمع کند، به فکر این باشد که چه لباسی بپوشد، قرارهایش را به خاطر بسپارد و در کل هیچ مسئولیتی نخواهد داشت؛ خب با این اوصاف مرد ها باید از خدایشان هم باشد که هیچ مسئولیتی نخواهند داشت، اما توجه کنید که این مساله به مرورزمان باعث به وجود آمدن مشکلات زناشویی می شود و همانطور که گفته شد مرد احساس می کند هیچگونه استقلالی از خود ندارد و رفتارهای همسرش او را یاد مادرش می اندازد! شما با مادری کردن، همسر نمونه ای نخواهید شد. شما در صورتی همسر نمونه هستید که تن ها وظایف همسری خود را انجام دهید.

اینکه شما همه کارهای همسرتان را به او یاد آوری کنید نه نشان دهنده این است که شما همسر بسیار خوبی هستند و نه باعث افزایش علاقه همسرتان به شما خواهد شد بلکه اینکار تنها باعث پایین آوردن اعتماد به نفس و سلب استقلال همسرتان خواهد شد. اگر مادری کردن جزو عادات شما شده است برای حفظ زندگیتان به شما توصیه میکنیم به شدت از اینکار اجتناب کنید.

باید همسران با چشم مهربانی عشق و موافقت به همدیگر نگاه کنند، بایستی آنها همدیگر را همان طوری که هستند شناخته و سعی نکنند که یکدیگر را تغییر دهند و در واقع پذیرش همدیگر به این نحو است که به طرف مقابل این حس را بدهد که او را با همان ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی که دارد می‌پذیرد و این اتفاق باعث احساس امنیت در وجود همسر می‌شود.

در مرحله بعدی باید زوج‌ها قدردانی را از رفتارهای خوب همسر نشان دهند و رضایت و حال خوبشان را در کلام بروز داده و در عمل هم اثبات کنند، این اتفاق انگیزه زوجین را افزایش می‌دهد و گام بعدی ابراز عاطفه به یکدیگر است.

نگاه کنترلگری زوجین باعث می‌شود که آنها بخواهند شخصیت یکدیگر را مطابق معیارهایشان تغییر دهند و با تغییر باورها آنها را مجبور به رفتارهای غیرقابل تحمل و تحقیر آمیز کنند.

زوجین مهربان همدیگر را کنترل نمی‌کنند و با پذیرفتن هم برای تغییر شخصیت طرف مقابل مطابق میل خودشان تلاش نمی‌کنند.

در این زمینه خط قرمزها و محدودیت‌ها هم وجود دارد، کنترلگری خودخواهانه برای تغییر همسر است و تغییر شخصیت طرف مقابل را نباید با محدودیت‌ها اشتباه بگیریم، محدودیت‌ها خودخواهانه نیست و در راستای مراقبت از همسر بوده و باعث عشق ورزی آگاهانه زوج‌ها توام با مهربانی به همدیگر می شود.

توصیه ای به کسانی که همسران حساس دارند

در پایان به افرادی که همسرانی حساس دارند توصیه می کنیم که توجه داشته باشند بعضی افراد ذهنشان آماده نشخوار است.

نشخوار ذهنی یعنی فرد یک فکر را که معمولا آزار دهنده است مرتب بررسی و وارسی و تلاش می کند آن را از ذهنش پاک کند اما آن فکر دوباره برمی گردد و گاهی هم با قدرت بیشتر. اگر کسی می بیند همسرش دچار این حالت است ضمن این که باید او را راهنمایی کند تا از یک مشاور و درمانگر برای رفع این مشکل استفاده کند باید مراقب باشد که بهانه به دست همسرش ندهد.

متاسفانه در بعضی موارد دیده می شود وقتی همسر فرد حساس است آن فرد به جای رعایت حال همسر از این موضوع به عنوان یک ابزار شوخی و سربه سر گذاشتن استفاده می کند که مشکل طرف مقابل را افزایش می دهد.

 

توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

دانلود رایگان کتاب ۹۷۶ روز در پس‌کوچه‌های اروپا - محمد دلاوری

در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

این کتاب حاصل حدود سه سال زندگی محمد دلاوری خبرنگار صداوسیما در اروپاست. که صرفاً یک سفرنامه نیست بلکه زندگی نوشته های وی می باشد که با زبانی شیرین، مخاطب را با خود به عمق جامعه، سیاست، اقتصاد و فرهنگ اروپا می برد و با روایتی دل نشین زوایای تازه ای از زندگی در قاره ی سبز را برای خواننده آشکار می سازد.

نویسنده درباره این کتاب می گوید: در این کتاب و در خلال بازگویی اتفاقات روزانه که با چاشی طنز نیز همراه است سعی کردم بگویم که مردم اروپا چگونه فکر می کنند و جامعه، اقتصاد و سیاست در آن کشور چگونه سامان یافته است. سعی کردم شرح دهم که چه اتفاقی در اروپا رخ داده که آنها در زمره کشورهای توسعه یافته قرار گرفتند و امروز به طور عمده کشورهایی همراه با بحران اقتصادی به شمار می روند.

به گفته دلاوری آرمان شهر بودن اروپا و چرایی ایجاد این تصور از آن و چرایی ایجاد این حس در ذهن بسیاری از مردم مبنی بر اینکه اروپا سرزمین موعود برای زندگی است، از دیگر موضوعاتی است که در این یادداشت ها به آن توجه شده است.

 

 

‌درباره‌ی کتاب 976 روز در پس‌کوچه‌های اروپا اثر محمد دلاوری

محمد دلاوری  بخش قابل توجهی از 1000 روز  زندگی در اروپار را در کشور بلژیک گذرانده و مسئولیت مدیریت دفتر صدا و سیما در این کشور را برعهده داشته است. او در کتاب «976 روز در پس‌کوچه‌های اروپا» رویکردی همه جانبه نسبت به مسائل مختلف داشته  و تلاش کرده است اتفاقات روزمره‌ی خود را بی‌طرفانه گزارش کند. او خاطرات خود را در دوره‌ی اقامت در اروپا به رشته‌ی تحریر درآورده است و پس از بازگشت به ایران و خارج شدن از کار خبر، آنها را ویرایش و منتشر کرده است.

زبان محمد دلاوری ساده و لحن او طنز و صمیمی است. او در صفحات آغازین کتاب، هدف نگارش کتاب خود را اینگونه شرح داده است: «من عازم این سفر نشدم که فقط از اروپا خبر و گزارش بدهم. بلکه با کوله باری از پرسش ره‌‎سپار شدم تا با کمک تمام حواس پنج گانه ام، غرب را لمس کنم و دریابم این سرزمین که نزد برخی لانه‌ی فساد و نزد برخی دیگر سرزمین رویاهاست، به راستی چگونه جایی است.» او علاوه بر اشتیاق شناخت راستین کشورهای اروپایی، قصد رهایی از هویت و شناسنامه‌ی تلویزیونی  خود را نیز داشته است. گفتنی است او از آنکه فقط تبدیل به آدمی شود که هر چند وقت یکبار در قاب تلویزیون ظاهر می‌شود و خبری را گزارش می‌دهد گریزان است. او در این کتاب تلاش کرده است از این چهارچوب محدود و تعریف شده خارج شود و هویت جدیدی را برای خود ترسیم کند.

این کتاب دارای 6 فصل است که از اولین‌ قدم‌های سفر در فرودگاه امام، مخاطب را با خود همراه می‌کند و به قلب این قاره‌ی سبز و کهن می‌برد. برای تماشای عکس‌ها و فیلم‌های این سفرنامه میتوانید به صفحه‌ی اینستاگرام این کتاب مراجعه کنید.

‌درباره‌ی محمد دلاوری نویسنده‌ی کتاب 976 روز در پس‌کوچه‌های اروپا

محمد دلاوری، خبرنگار، مجری و نویسنده در سال 1352 در شهر تهران به دنیا آمد. پدر او از حجره‌داران و بازاریان بنام بود. دلاوری از دوران کودکی به فیلم و سینما علاقه‌ی زیادی داشت و آرزو داشت که کارگردان شود اما با مخالفت‌های شدید خانواده روبه‌رو شد. او تحصیلات خود را در رشته‌ی شیمی ادامه داد و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی علوم سیاسی اخذ کرد.

شهادت «سید مرتضی آوینی» با دوران جوانی دلاوری همزمان بود و این فاجعه نقطه‌ی عطفی در زندگی او به شمار می‌آید. علاقه‌ی او به دفاع مقدس و نوشتن از آن او را راهی روزنامه کیهان کرد. او پس از 4 سال همکاری با کیهان به صدا و سیما رفت و با برنامه‌ی «صرفا جهت اطلاع» به شهرت رسید. این  برنامه رویکردی طنز نسبت به اخبار روز و گفته‌های سیاستمداران داشت. برنامه‌ی اقتصاد محور «توقف ممنوع»، «پایش»، «من او» از دیگر برنامه‌های محمد دلاوری در صدا و سیمای ملی ایران است. او علاوه بر مجری‌گر مسستند سازی را نیز تجربه کرده است و «مجموعه مستندهای انقلاب جنسی» یکی از آثار اوست که رکورد فروش در فضای مجازی را شکست.

محمد دلاوری که از دوران جوانی شیفته‌ی نوشتن بود، این بار دست به قلم شد و کتاب «روزنامه‌نگاری بدون درد و خونریزی» را به رشته‌ی تحریر درآورد. اما به دلیل عدم دریافت مجوز منتشر نشد. او در دومین تلاش خود برای انتشار کتاب تصمیم گرفت دیده‌ها و تجربیات خود را درباره‌‌ی زندگی در اروپا را منتشر کند. دلاوری  در کتاب « 976 روز در پس‌کوچه‌های اروپا» احساسات و تفکرات خود را پیش از زندگی در اروپا و پس از آن بیان کرده است. کتاب حاضر تحت عنوان «از میان جهان‌های ممکن: هزار روز زندگی در اروپا» توسط انتشارات نیستان فیپا گرفته است. انتشارات قدیانی کتاب 976 روز در پس‌کوچه‌های اروپا را در سال 1395 عرضه کرده و در اختیار علاقه‌مندان قرارداده است.

چرا باید کتاب 976 روز در پس‌کوچه‌های اروپا را خواند؟

کتاب 976 روز در پس‌کوچه‌های اروپا در دسته‌ی کتاب‌های خاطرات و خبرنگاری قرار دارد. این کتاب مناسب برای گروه سنی بزرگ‌سال است. تعداد صفحات نسخه‌ی چاپی کتاب 240 صفحه است که با مطالعه‌ی روزانه 20 دقیقه می‌توانید این کتاب را در 12 روز بخوانید.

کتاب 976 روز در پس‌کوچه‌های اروپا جزو کتاب‌های حجیم و بلند با موضوع خاطرات و خبرنگاری است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و می‌خواهند در دنیای خاطرات خبرنگاران چرخی بزنند و زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.

 

‌در بخشی از کتاب 976 روز در پس‌کوچه‌های اروپا می‌خوانیم

در گوشه گوشه‌ی رستوران، میزهای بلندی گذاشته بودند با صندلی‌هایی شبیه صندلی‌های پایه بلند کافه‌ها... دورتادور سالن هم سبدهای بزرگ حصیری چیده شده بود که درون بعضی انبوه کرم‌ها در هم می‌لولیدند و در بعضی دیگر هزاران ملخ... این‌ها در واقع مواد اولیه‌ی غذایی بودند که برای مشتریان رستوران سرو می شد!

همه ی حاضران در رستوران مراتب یکسانی در امرحشره خواری ندارند. بعضی از آن ها فقط قادرند کرم های کوچک برنج را که برشته شده اند میل کنند. از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد من هم مرتکب این آزمایش شدم! البته من فقط کرم برنج برشته شده خوردم که تقریباً هیچ مزه ای نداشت. انگار نه انگار که چیزی خورده باشم. فقط نفرت ناشی از تصور خوردن کرم بود که داشت آزارم می داد!

در چین هم عقرب سرخ شده را گاز زدم. آن هم اصلا به مرحله ی فهم طعم نرسید. گویا یک تکه چوب بود که زیر دندان من شکست. حرفه‌ای‌ها می‌توانستند کرم‌های بزرگ گوشتی را که چند سانت قد و نیم سانت قطر داشتند و اندازه ی یک پاستیل کرمی بودند زنده زنده بخورند. نظر به میزان گوشت کافی موجود در این کرم ها، می‌شد امیدوار بود که این افراد نسبت به ما که کرم برنج خورده بودیم.

احساس سیری بیش تری کنند! اما قهارترین مشتریان رستوران، ملخ خواران بودند؛ کسانی که ملخ زنده می‌خوردند بی آن که بترسند پای ملخ در وقت قورت دادن در گلوی شان گیر کند یا ملخک، سالم و زنده به درون معده شان برسد و آن تو شروع کند به جست وخیز! صاحب رستوران هم این هشدار را داد که ملخ خواری کار هر کرم برنج خواری نیست! چنین کاری مهارت ویژه می‌خواهد که نه ما و نه خیلی از قدیمی ها این کاره نبودیم!

صاحب رستوران می گفت همه‌ی ما سالانه غیر مستقیم حدود نیم کیلو حشره می‌خوریم. این حشرات لابه لای میوه‌ها و سبزیجات وجود دارند و اصلا متوجه حضورشان نمی‌شویم و این نفرتی که از حشره خواری داریم فقط مقاومتی ذهنی است و به علت همین تنفر بی پایه، خودمان را از این منابع سرشار پروتئین بی بهره کرده‌ایم. البته او تذکر داد که با این استدلال نمی‌توان از فردا هر حشره ای را که اطراف ما بود بگیریم و بخوریم. خوردن حشرات رنگی کشنده است و ما فقط توانایی خوردن حشرات غیر رنگی را داریم.

 

توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

پشت‌پرده «بازیِ سرزنش چین»؛ ما مبتلا نخواهیم شد!

در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

«اندرو لیو»، استاد تاریخ دانشگاه ویلانوا پنسیلوانیا، طی مقاله‌ای که در نشریه گاردین منتشر شده به این موضوع پرداخته که بحران اپیدمی فعلی حاصل جهانی شدن سرمایه داری و نه یک کشور خاص است.

 
پنهانکاری مقطعی چین و عدم ارائه اطلاعات دقیق در خصوص اپیدمی کروناویروس، باعث شده است تا سران برخی از کشور‌های غربی، این کشور را مسبب اصلی بحران جهانی موجود بدانند. این گونه اظهار نظرها، از نظر برخی کارشناسان نه تنها کمکی به مبارزه با این اپیدمی جهانی نخواهد کرد بلکه سبب گسترش احساسات خطرناک نژادپرستانه نیز شده است. «اندرو لیو»، استاد تاریخ دانشگاه ویلانوا پنسیلوانیا، طی مقاله‌ای که در نشریه گاردین منتشر شده به این موضوع پرداخته که بحران اپیدمی فعلی حاصل جهانی شدن سرمایه داری و نه یک کشور خاص است.

برای سیاستمداران ایالات متحده و اروپای غربی که به دنبال فرار از سوء مدیریت فاجعه آمیز خود در برابر بیماری همه گیر Covid-۱۹ هستند، ایده «چین» به یک نقطه رهایی از بحران تبدیل شده است. جذابیت مقصر دانستن «چین» در ابهام آن نهفته است. آیا منتقدین صرفاً به شیوه پنهان کردن اطلاعات توسط دولت کمونیست چین در هفته‌های ابتدایی اپیدمی معترض هستند؟ هم لیبرال‌ها و هم محافظه کاران در آمریکا از جمله دونالد ترامپ، تاکنون از این ایده بهره برداری کرده اند.

یا این فرضیه ثابت شده است که مقصر واقعی این اپیدمی، «مردم چین» و فرهنگ و عادت‌های عجیب آن‌ها است؟ بگذارید نظر «نایجل فاراگ»، نماینده پیشین انگلیس در پارلمان اروپا را در این خصوص ببینیم؛ علی رغم اینکه وی مدعی است که هیچگونه خصومتی با مردم چین ندارد، اما می‌گوید واقعیت این است که اپیدمی کروناویروس ناشی از «شرایط بهداشتی ناخوشایند در بازار‌های حیات وحش چین» و رژیم معمول غذایی خفاش و پنگولین در میان آن‌ها است. فارغ از هر هدفی که پشت این ادعاهاست، اکنون مشاهده می‌کنیم که چگونه این انتقادات از «چین» منجر به طغیان خشونت‌های نژادپرستانه بر ضد اقلیت‌های چینی و آسیایی که در ایالات متحده، غرب اروپا و اقیانوسیه زندگی می‌کنند، شده است.

اگرچه بسیاری، این حرکت‌های چین هراسانه را محکوم می‌کنند، اما نگرانی اساسی این که حمله به «مردم چین» و «فرهنگ» آن‌ها تبدیل به یک حق و رویه، با چهارچوب‌های نژادپرستانه شود. بی شک هرگونه تلاش جدی برای خدشه وارد کردن به نقش چین در مبارزه با این بیماری همه گیر، نیازمند در نظر گرفتن شرایط سیاسی-اقتصادی سال‌های اخیر این کشور در صعود به بازار جهانی است. این فرآیند بالا رفتن جایگاه چین در بازار‌های جهانی، جدای از فراهم کردن زمینه برای گسترش جهانی ویروس، باعث پدید آمدن حس ضد چینی در آمریکا و اروپا شده است.

بیایید این ادعا را بپذیریم که کروناویروس جدید ناشی از عادات فرهنگی مردم چین و به ویژه به خوردن «پنگولین ها» بوده است. اگرچه درست است که پوست و گوشت پانگولین به عنوان نوعی داروی سنتی در سرزمین چین تبلیغ می‌شود، اما آمار‌ها حاکی از آن است که عامل اصلی و واقعی، اثرات جهانی سازی است که باعث پدید آمدن طبقات ثروتمند در این کشور شده است. گزارش‌های رسمی نشان می‌دهد که قیمت این حیوان از ۱۴ دلار در یک کیلو در سال ۱۹۹۴ به بیش از ۶۰۰ دلار در امروز رسیده و این در حالی است که محموله‌های غیرقانونی مصادره شده این جانور در مرز به بیش از ۱۰ تن افزایش یافته است. به عبارت بهتر کسانی که سفارش خرید چنین حیوانات وحشی را انجام می‌دهند، غالباً افراد ثروتمندی هستند که قصد دارند به این شکل ثروت خود را به نمایش بگذارند یا اینکه یک روز خوب در بازار سهام را جشن بگیرند. در واقع این افراد در اقلیت هستند و عموم مردم چین در استفاده از این حیوانات با محدودیت‌های فراوان-و البته نه ممنوعت- مواجه هستند؛ بنابراین مصرف پنگولین نتیجه آزادسازی اقتصاد در چین-که ایالات متحده و کشور‌های غربی از آن حمایت می‌کنند- است و نه صرفاً فرهنگ سنتی این کشور.

همین نیروی اقتصاد آزاد بود که گسترش ویروس در خارج از کشور چین را تسریع کرد. شهر ووهان که ویروس از آن منشأ گرفته است، در ابتدا به عنوان مرکز بین کلانشهر‌های ساحلی مانند گوانگژو و شانگ‌های با داخل کشور چین فعالیت می‌کرد. اگرچه ووهان در تقسیم بندی‌های چین جزو شهر‌های «درجه دوم» محسوب می‌شود، اما حتی این شهر نیز گرفتار آخرین مراحل جهانی شدن است، چرا که سرمایه داران جهانی به دنبال نیروی کار و زمین‌های ارزان در مرکز چین بوده و هستند. در ماه‌های فوریه و مارس، اطلاعات متعددی در مورد سرمایه گذاری چینی‌ها در نقاط مختلف جهان از جمله سرمایه گذاری در زیرساخت‌های شهر قم در ایران و یا سرمایه گذاری قطعه سازان خودوری ووهان در کشور‌های صربستان، کره جنوبی و آلمان منتشر شده است. کروناویروس ممکن است برای اولین بار در چین ظاهر شده باشد، اما گسترش و بحران متعاقب آن نیز به مجامع جهانی تجارت، جهانگردی و زنجیره‌های تأمین ساخته شده توسط نظام سرمایه داری در قرن بیست و یکم تعلق دارد.

بزرگترین طعنه به سرزنش کنندگان فرهنگ مردم چین، می‌تواند آمار‌هایی باشد که در خصوص ابتلا به کروناویروس در کشور‌هایی با اکثریت قومی چینی باشد. کشور‌هایی همچون تایوان (پنج کشته، ۳۸۰ مورد ابتلا)، سنگاپور (شش کشته، هزار و ۹۱۰ مورد ابتلا) و هنگ کنگ (چهار کشته، ۹۷۴ مورد ابتلا) را تاکنون به ثبت رسانده اند. درست است که موفقیت این کشور‌ها در مهار اپیدمی به سیاست‌های مسئولانه دولت آن‌ها که عمدتاً ناشی از تجربه اپیدمی سارس در سال ۲۰۰۳ بوده است، اما دلیل دیگری هم در این میان وجود دارد. در واقع موفقیت این کشور‌ها به سیاست‌های قوی رفاهی دولت‌های شرق آسیا مربوط می‌شود که برخلاف اروپا و ایالات متحده، به طور فزاینده‌ای برای مقابله با چنین بحران‌هایی در زیرساخت‌های مراقبت‌های بهداشتی سرمایه گذاری کرده اند.

بازگشت به مشی ضد چین، تأسف و یا دفاع از اقدامات دولت این کشور نیست. واضح است که مقامات محلی چین در ساکت کردن دکتر «لی ونلیانگ» که در اولین فرصت ممکن به دوستان خود در مورد این ویروس جدید هشدار داده بود، اشتباه کرده و دولت این کشور نیز همواره از تعداد واقعی مبتلایان و مرگ و میر‌های خود می‌کاهد.

اما آیا تضاد بین رژیم‌های استبدادی و دموکراتیک به همان اندازه که ادعا‌های ایدئولوژیک غربی‌ها مطرح می‌کند، آشکار است؟ بیشتر ناظران دارند که دولت چین در ژانویه، سه هفته بحران ووهان را مخفی کرده و احتمالاً در طی این زمان از دست رفته بود که تصمیم گرفت اختلاف بین یک ویروس محلی و یک اپیدمی جهانی را به رسمیت بشناسد. با این وجود، علی رغم انتشار گزارش‌های هشدار دهنده درباره اپیدمی جدید از اواسط ژانویه، بسیاری از دولت‌های توجهی به آن نکردند و با تأخیر بسیار نسبت به آن واکنش نشان دادند. انگلیس نخستین اقدامات را ۸ هفته بعد به اجرا درآورد و ایالات متحده ۷۰ روز بعد وضعیت اضطراری را اعلام کرد.

باید پذیرفت که این عدم واکنش تا حدی محصول باور به یک غرب استثنائی بود که معتقد است ویروس‌ها و همه گیری‌ها فقط «در آنجا» اتفاق می‌افتد، در کشور‌های فقیر و غیر سفید. این یک نکته مهم برای به چالش کشیدن نژادپرستی ضدآسیایی است. «توبییتا چو»، مدیر موسسه عدالت جهانی، می‌گوید به جای بحث درباره «بازی سرزنش چین»، باید این نکته را بیان کنیم که دیدگاه‌های ناسیونالیستی کوتاه بینانه، چقدر پاسخ‌های ناکارآمدی به اپیدمی ایجاد کرده است. در بدترین هفته‌های ایتالیا، مقامات این کشور اعتراف کردند که در ابتدا بحران ووهان را به عنوان «فیلمی علمی-تخیلی که هیچ ارتباطی با ما ندارد» مشاهده می‌کردند. در ایالات متحده، یک سیاستمدار کانزاس اظهار داشت که شهر وی ایمن است چرا که تنها تعداد کمی از افراد چینی در این منطقه ساکن هستند. در فیلادلفیا، در یک نتیجه یک تفکر فاجعه بار نژادی، شایعاتی منتشر شد مبنی بر اینکه این ویروس نمی‌تواند آمریکایی‌های سیاه پوست را آلوده کند، زیرا این یک بیماری «چینی» است. اطلاعاتی غلط که مسئولان اکنون از آن می‌ترسند که نابرابری‌ها را تشدید کند.

در نهایت، هم بیماری همه گیر و هم واکنش‌های ضدآسیایی همراه با آن، هنوز فراتر مسائل مربوط به «فرهنگ» و «چین هراسی» فعال هستند و تأثیری جدی در زندگی و مرگ دارند. هر دو محصول غیرمستقیم ظهور چین به عنوان یک قدرت اصلی در سرمایه داری جهانی است که نه تنها زنجیره‌های تأمین و شبکه‌های مسافرتی که منجر به گسترش ویروس می‌شود را شکل داده، بلکه شهرت اقتصادی و اعتبار سیاسی آمریکا-اروپا را که طی قرن‌ها شکل گرفته، تهدید می‌کند.

در ایالات متحده آمریکا، چنین ترس‌هایی در میان ادعا‌های پوپولیستی آشکار بود که چین به تنهایی - و نه برنامه‌های سیاسی و تجاری اشتباه داخلی کشور‌ها - مقصر از دست رفتن مشاغل تولیدی است. در انگلستان به دنبال نگرانی از افزایش نفوذ شرکت هوآوی، شایع شد که کروناویروس از طریق دکل‌های ۵G این شرکت منتقل می‌شود که منجر به تخریب آن‌ها شد. درست است که «چین هراسی» به وسیله کروناویروس ایجاد نشده است، اما برخاستن این ویروس مرگبار از این کشور منجر به افزودن صفت مرگبار و نابودگر به مقوله ترس از چین شده است.

از این رو می‌توان نتیجه گرفت که با یافتن واکسن این بیماری، این احساسات خطرناک نیز به طور خودکار از بین نخواهد رفت، مگر اینکه ما چیزی فراتر از سیاست‌های فعلی جهان لیبرال بخواهیم. ما همچنین باید نیرو‌های سیاسی – اقتصادی «چین هراس» در غرب را بشناسیم و با آن مقابله کنیم. در طرف دیگر همچنین نیاز داریم تا ناکارآمد بودن ناسیونالیسم در پاسخ به بحران‌های اجتماعی و عمومی که امروزه با آن روبرو هستیم، را درک کنیم.
 

مجسمه مسیح در برزیل سفیدپوش شد +‌ تصاویر

در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

مجسمه عظیم مسیح واقع در «ریو دو ژانیرو» شامگاه روز گذشته برای احترام به تلاش کادر پزشکی که در خط مقدم مبارزه با ویروس «کرونا» قرار دارند، سفیدپوش شد.

از زمان گسترش ویروس «کرونا» در سراسر جهان، مجسمه مسیح در برزیل برای دومین‌بار با تصویر پرچم کشورهای درگیر این ویروس از جمله ایالات متحده، چین، اسپانیا، ایتالیا و برزیل نورپردازی شد.

عبارت‌های «متشکریم»، «امید» و «در خانه بمانید» نیز به زبان‌های مختلف بر روی این مجسمه به نمایش درآمد. همچنین تصاویری از چهره‌های پرستاران و پزشکان در جریان این مراسم بر روی این مجسمه ۳۹ متری نقش بست.

تاکنون کشورهای مختلفی با هدف اعلام همبستگی و قدردانی از پزشکان و پرستاران اقدام به پخش تصاویر نورپردازی بر روی ساختمان‌ها و بناهای نمادین کرده‌اند.

در ادامه تصاویری از مراسم نورپرازدی در «ریو دو ژانیرو» را مشاهده می‌کنید:

 

حسرت روزهای گذشته را نخورید!

در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

همیشه در گذشته سیر می کنیم،نگران آینده ایم و شاکی از زمان حال! این عادت بیشتر انسانهاست که حسرت روزهای گذشته را می‌خورند و از آن روز‌ها و لحظه ها به نیکی و خوبی یاد می‌کنند و از زمان حال گله وشکایت دارند البته در این میان هم هستند کسانی که گذشته‌ی خوبی ندارند و حتی به روزهای گذشته شان به دیده انزجار می‌نگرند.

به هر حال بیشترین افراد، به گذشته شان دل بسته اند و همیشه آرزو و هوس گذشته را در سر دارند، گذشته ای که برایمان لذت بخش بود و یا می توانستیم لذت بخش کنیم اما قدر ندانستیم...

گاهی سر می‌چرخانم و به گذشته نگاه می‌کنم:

-یادش بخیر یک زمانی پدر و مادری داشتیم که همه را دور هم جمع می‌کردند اما حالا دیگر خبری از آن دورهمی های شلوغ و پلوغ نیست!آن روزها را قدر ندانستم... یادم می آید که گاهی مشغول کار خانه ام بودم که یادم می افتاد 5 روزی است که خبری از پدر و مادرم ندارم! یا حتی گاهی که پدر و مادرم از من می‌خواستند که به دیدن‌شان بروم مدام در خانه غر می زدم که ای بابا خودم کار و زندگی دارم حالا باید خونه مامانم اینا هم بروم!

-همیشه یکی از آرزوهایم این بود که در زندگیم به یک جایی برسم تا بتوانم تمام کمبودهای زندگی خودم و پدر و مادرم را جبران کنم. با زحمات خودم و پدر و مادرم دانشگاه دولتی قبول شدم ...تحصیلاتم را به درجات عالی رساندم ...دکتر شدم، مطلب زدم، وضع مالیم عالی شد... شب ها تا دیر وقت مشغول کار بودم به قدری که دیگر تمام دغدغه و زندگیم شده بود بیمارانم اما کم کم یادم رفت که هدفم چه بوده است! زمانی که به خودم آمدم دیگر خیلی دیر شده بود...

شب ها تا دیر وقت سر کار می مانیم و روزها چنان درگیر کار می شویم که فرصت یک تلفن زدن را هم پیدا نمی کنیم... زندگی تمام می شود و ما هنوز زندگی نکرده ایم

-دوران نامزدیمان را یادت می آید،چقدر بی دغدغه بودیم...نه مسئولیت زندگی بود و نه خرج و برج خانه ای! اما حیف! نتوانستم خوب از آن دوران لذت ببریم؛مدام با هم درگیر یکسری حرف و حدیث های بی ارزش بودیم...

افسوس !چه روزهایی بود یادش بخیر... کاش یکبار دیگر تکرار می‌شد تا می توانستیم درست از آن دوران لذت ببریم.به راستی چرا ما آدم ها همیشه حسرت گذشته ای را می‌خوریم و انتظار آینده را می‌کشیم و لذت بردن از زمان حال را بلد نیستیم؟! دقیقا کی می‌خواهیم از زندگی لذت ببریم؟!

چهل‌سال پول جمع کردیم؛ حالا لذتش رو ببریم!

چند وقت پیش پیام جالبی را می‌خواندم که نوشته بود: همیشه و همه جا چشمم دنبالش بود خیلی دوستش داشتم از نگاهایش میدانستم او هم من را دوست دارد..بعد سال ها انتظار با عشق ازدواج کردیم...

خوشبخت بودیم اماهیچوقت نتوانستیم از کنار هم بودن لذت ببریم چون باید پول هایمان را پس انداز می‌کردیم برای خرید خانه ،ماشین، گرفتن عروسی .همیشه هر چیزی را که دوست داشتم می‌گفتم الان نه بعد ازعروسی الان باید خانه بخریم...هر دوسخت پول هایمان رو پس انداز می‌کردیم...

موفق شدیم خانه را خریدم و جشن عروسی خیلی زیبا گرفتیم..

از فردای آن روز به فکر این بودیم لوازم خانمان را جدید کنیم...گوشت و مرغ در خانه همیشه باشد، میوه های چند رنگ داشته باشیم...

با آمدن بچه به فکر این بودیم بچه مان لباس هایش خوب باشد ،غذایش مقوی باشد!

خلاصه تاوقتی بچه هایمان سرو سامان گرفتند هر روز‌دغدغه چیزی را داشتیم ...خونه بزرگ تر_ماشین بهتر_مبل زیباتر_خرج دانشگاه_ عروسی_ جهیزیه...

روزها گذشت وما پیر شدیم ما ماندیم و یک خانه بزرگ ،یک ماشین پارک شده در پارکینگ که استفاده نمی‌شد...بچه هایی که درگیر زندگی خودشانند...

ما پیر شدیم و از زندگی لذت نبردیم...پیر شدیم و یادمان افتاد هنوز آن کافه که قرار بود بعد عروسی برویم را نرفتیم...یادمان افتاد آن شام رویایی دونفره رو نخوردیم...یادمان افتاد پارک سر کوچه را هم نرفتیم...یادمان آمد نرفتیم سینما تا فیلم کمدی ببینیم....

یادمان آمد هیچ سالگرد ازدواجی را نگرفتیم...

یادمان آمد چقدر زود تولد هم دیگر را فراموش کردیم...

یادمان آمد پشت تلفن فقط لیست خرید را گفتیم اما حال هم را نپرسیدیم...

یادمان آمد چقدر دوستت دارم بود که باید هر روز می‌گفتیم اما نگفتیم....یادمان آمد چقدر بوسه بود که ماند رو دستمان...یادمان آمد چقدر وقت بود هم را در آغوش نگرفته بودیم...

یادمان آمد عکس های دونفرمان را هم نگرفتیم

از این زندگی ما فقط یادگرفتیم داشتن خانه و ماشینش را...

 

همین حالا از زندگی لذت ببریم تا در آینده حسرت گذشته از دست رفته را نخوریم‎

همین امروز کِیف زندگی را کنید... !

گاهی مشکل از طرز فکرهای ماست که باعث می شود حسرت گذشته را بخوریم و به فکرآینده باشیم و از زندگی فعلی‌مان لذت نبریم . فکر می‌کنیم داشتن زندگی شاد و بی دغدغه با پول جبران شدنیست! مشغول کار می‌شویم تا پول لازم برای مخارج زندگی را تهیه کنیم. از تفریح و استراحت و باهم بودن می زنیم تا مقدمات زندگی فراهم شود بعد در کنار هم زندگی کنیم اما کم کم یادمان می رود هدفمان چه بوده! شب ها تا دیر وقت سر کار می مانیم و روزها چنان درگیر کار می شویم که فرصت یک تلفن زدن را هم پیدا نمی کنیم... زندگی تمام می شود و ما هنوز زندگی نکرده ایم.

همیشه فکرمان درگیر نداشته هایمان است و در حسرت گذشته ای به سر می بریم که حالا نیست! و در فکر آینده ای هستیم که در دست ما نیست! اگر تنها کمی به داشته هایمان فکر کنیم و از همان حال لذت ببریم آن زمان زندگی کرده ایم . به پدر و مادری که هستند و در آینده ممکن است دیگر نباشند، به سلامتی که خیلی ها در حسرتش هستندو ممکن است یک روز آن سلامتی هم از ما گرفته شود، به همسر خوب و مهربانی که در کنارتان است. همین امروز کِیف زندگی را کنید...

از الآن کافه های زندگیتان را بروید،لباس های زیبایتان را برای کسانی که دوستشان دارید بپوشید،به کسانی که دوستشان دارید هر روز بگویید که چقدر دوستش داریدو...

گاهی شام را باهمسرتان به رستوران بروید مطمئن باشید با سالی سه چهار بار رستوران رفتن نمی‌توانید خانه بخرید....تولد فقط سالی یک بار است...سالگرد ازدواجتان را هم همین طور ساده برگزارش کنید اما هیچ وقت فراموش نکنید....

ما فقط یک بار به دنیا می‌آیم و یک بار زندگی می‌کنیم...شاید فردایی وجود‌ نداشته باشد...پس همین حالا از زندگی لذت ببریم تا در آینده حسرت گذشته از دست رفته را نخوریم.

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4

 
جدیدترین اثر ابراهیم حاتمی‌کیا با نام خروج به صورت آنلاین به اکران درآمد. « خروج » تکرار ایده ها و عقاید همیشگی ابراهیم حاتمی کیا در عرصه فیلمسازی است. اثری که روایتگر داستان مرد زخم خورده ای است که برای آرمان های کشورش هزینه داده و حالا خود در مخمصه گرفتار شده و نیاز به حمایت دارد. نگاهی خواهیم داشت به ۳ نقد متفاوت از این فیلم.

 جدیدترین اثر ابراهیم حاتمی‌کیا با نام خروج به صورت آنلاین به اکران درآمد. «خروج» تکرار ایده‌ها و عقاید همیشگی ابراهیم حاتمی‌کیا در عرصه فیلمسازی است. اثری که روایتگر داستان مرد زخم خورده‌ای است که برای آرمان‌های کشورش هزینه داده و حالا خود در مخمصه گرفتار شده و نیاز به حمایت دارد. نگاهی خواهیم داشت به ۳ نقد متفاوت از این فیلم.

عوامل فیلم

نویسنده و کارگردان فیلم خروج: ابراهیم حاتمی‌کیا

بازیگران: فرامرز قریبیان، پانته‌آ پناهی‌ها، جهانگیر الماسی، سام قریبیان، کامبیز دیرباز، گیتی قاسمی، محمدرضا شریفی‌نیا، محمد فیلی، مهدی فقیه، آتش تقی‌پور، اکبر رحمتی

خلاصه داستان

فیلم خروج راوی روایت خروج مردمی معترض به وضعیت حساس کنونی از دنیای بی ملاحظه‌ای است که مسئولین ناتوان این کشور مسبب آن هستند. داستانی که در آن عده‌ای کشاورز در یک مطالبه‌گری صنفی قصد سفر به تهران برای ملاقات با مسئولین را دارند.

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

نقد اول

یادداشت علی منصوری از وب‌سایت فیلموویز:

در دنیای کودکی در جشن‌ها و به خصوص جشن تولد‌ها زمانیکه نوبت به باز کردن هدیه‌ها می‌رسید، دو شعر ورد زبان شادی‌کنندگان جشن بود. شعری با بار مثبت و حاوی تشکر و تحسین و شعری با بار منفی و حاوی اعتراض و شماتت که صد البته دندان اسب پیش‌کشی را شمردن خود کار ناپسندی است، اما نمی‌دانم چرا بیخود و بی‌جهت پس از دیدن فیلم خروج یاد شعر منفی جشن‌ها افتادم تا بنده نیز از اثرات مخرب فرهنگ عامه مطلبی در نوشته‌ام داشته باشم.

اگر بخواهم یک وصف محترمانه درباره‌ی آخرین فیلم حاتمی‌کیای عزیز بیان کنم باید بگویم فیلم خروج دقیقا مصداق یک فیلم بد است. یک فیلم جاده‌ای که از فرمول همیشگی حاتمی‌کیا بهره می‌برد که شاهکار‌های مثل آژانس شیشه‌ای نیز حاصل همین فرمول است. اما خروج به علل مختلف نمی‌تواند از آن به خوبی بهره‌مند شود تا فیلم خوبی همچون آژانس و تا حدودی بادیگارد از آن بیرون بیاید.

هرچند رد پای رسیدن به خروج را می‌توان در بادیگار مشاهده کرد، اما خروج به واقع یک سقوط چند پله‌ای از حد استاندارد کارگردان بزرگ ایرانی است. کارگردانی که گاه می‌شنامیش و امیدوار می‌شویم که سر از خاک برارد و بر فراز آسمان سینمای ایران به پرواز درآید و گاه آنقدر نمی‌شناسیمش که ترجیح می‌دهیم فرض کنیم که حاتمی‌کیا نیست که این فیلم را ساخته است.

اما به واقع فیلم خروج را حاتمی‌کیا ساخته است و متاسفانه به واقع خروج را فرامرز قریبیان بازی کرده است؛ و فقط خروج است که می‌توانست ۲ تن از بزرگان سینما را اینقدر بد جلوه دهد.

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

فرامرز قریبیان در فرمول همیشگی حاتمی‌کیا جواب نداده است. تو گویی صلابت “استوار حق‌گوی” فیلم سناتور با خستگی و شرافت “اوس فولاد” فیلم ترن مخلوط شده و یک ژست سیگار کشیدن و سیگار گوشه لب نگه داشتن کلینت ایستوودی هم به آن اضافه شده است و کاراکتری ناقص و بی‌معنا به نام رحمت بخشی خلق شده است که معلوم نیست در این خیمه‌شب‌بازی حاتمی‌کیا، نماد چه کسی و چه چیزی است!

قاعده‌ی همیشگی فیلم‌های عمو ابراهیم در خروج نیز وجود دارد یعنی یک کهنه رزمنده‌ی دور افتاده از جامعه، به یکباره بر علیه روند اشتباه جامعه‌ی پس از جنگ، طغیان می‌کند و محکم و استوار بر سر حرف خود می‌ایستد و نظم فعلی جامعه را به چالش می‌کشد. در این بین نیز حرف‌هایی دلسوزانه از به انحراف رفتن مسیر جامعه از آرمان‌های انقلاب و جنگ می‌گوید و مثل تمام فیلم‌هایش، ادای احترامی نیز به شهدا و مقام شهید برخواسته از یک مکتب انقلابی می‌کند و آن را بزرگ می‌انگارد. فرمولی که برای کشفش می‌توان تا ابد پیشانی ابراهیم حاتمی‌کیا را بوسید و از او تشکر کرد.

اما فیلم خروج فقط به ظاهر از این فرمول پیروی می‌کند، اما در باطن دیگر استواری عقیده‌ی حاتمی‌کیا به اعتقاداتش را دربرندارد.

برای حاتمی کیا، وزیر و وکیل و رئیس‌جمهور و هیچ فرد دیگری فرقی نداشت. او به دنبال نهیب زدن به مردم بود که فراموششان نشود که فراتر از این هیاهوی مضحکی که کل حاکمیت برای چهار نعل دویدن به سوی غربی شدن راه انداخته است، ارزش‌هایی وجود دارد که می‌توان با بازگشت به سوی آن‌ها جامعه‌ی بهتری داشت. اما خروج، دیگر هیچ ارزشی را پیشنهاد نمی‌دهد و فقط به شکل یک انتحاری بی‌مغز، به سمت هدف حرکت می‌کند تا به آن برخورد کند.

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

آیا حاتمی‌کیا هنوز مثل آژانس شیشه‌ای، نقطه‌ی امیدی مثل هلی‌کوپترِ پایان فیلم که مقامی بالاتر از رئیس‌جمهور است دارد؟! یا آیا هنوز معتقد است یک کهنه رزمنده می‌تواند با نهیب زدن به جامعه از بالاترین سطح تا پایینترین سطح آن، تاثیرگذاری‌ای داشته باشد که مقام بالاتر از رئیس جمهور نیز با این نهیب، هلی‌کوپتری برای قهرمانش بفرستد؟! یا آیا حاتمی‌کیا معتقد است که راه دولت از حکومت جداست و می‌توان گاهی از مقامی فراتر از رئیس‌جمهور دفاع کرد؟!

واقعا تکلیف حاتمی‌کیا در این فیلم با هیچ چیزی روشن نیست. دلیل دیگر به این مسئله سکانس درون پاسگاه است. معلوم نیست چرا وقتی ملاآقا (با بازی مهدی فقیه) پیشنهاد دیدار با مقامات کشور را می‌دهد و یکی یکی مقامات بالا و بالاتر از طرف بقیه پیشنهاد می‌شود، رحمت بخشی (بخوانید ابراهیم حاتمی‌کیا) روی رئیس جمهور می‌ایستد؟!

آیا حاتمی‌کیا بالاترین مقام کشور را رئیس جمهور می‌داند؟! یا در فیلم سمبولیکِ تخیلی‌اش، بالاترین مقام رئیس‌جمهور است؟! او قصد شکایت و اعتراض به چه مقامی را دارد؟! آیا اگر او واقعا قصد اعتراض به رئیس‌جمهور را دارد، به این مسئله معتقد است که وضعیتِ فعلیِ اسفبارِ کشور، فقط یا به طور عمده، حاصل کار رئیس‌جهور است یا کسان دیگری در مقامات بالاتر و پایینتر نیز در این وضعیت نقشی دارند؟! یا اینکه آیا او میخواهد بالاترین مقام کشور را در این فیلم به نمایش بگذارد منتها سرمایه‌گذار فیلم و گروه‌های فشار و آزادی بیان و … دست و پای او را بسته‌اند و او نیز با این فیلم سمبلیک، در حال اعتراض به این مسئله است؟!

همه‌ی این سوال‌ها و صد‌ها سوال دیگر درباره‌ی این فیلم مطرح است، اما سوال اصلی این است که چرا حاتمی‌کیا دیگر شجاعت خود در بیان دیدگاهش و اعتقادش را مثل آژانس شیشه‌ای ندارد؟! آیا حاتمی‌کیا میخواهد یکی به نعل بزند و یک به میخ؟!

روزی این تفکر در او وجود داشت که از «پیر جوون زخم چشیده» در قصه‌ی غول چند سری که حاج کاظم آن را در آژانس شیشه‌ای تعریف می‌کرد، نشانی باشد و هلی‌کوپتری برایش بفرستد، به راحتی سخن می‌گفت، اما حاتمی‌کیای متزلزل امروز چه در بادیگارد و چه در خروج دیگر حرفی از «پیر جوون زخم چشیده» نمی‌زند؟!

فیلم خروج به واقع در روایتگری و داستان هم یک اثر بسیار ضعیف از کار درآمده است. فیلم تا قبل از حضور رحمت در عدل‌آباد، فرم دقیق و مناسبی را در پیش گرفته است، اما به یکباره وقتی رحمت به عدل‌آباد میاید و مراسم خاکسپاری به پایان می‌رسد، سقوط غیر قابل باوری در فیلم شاهد هستیم.

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

دقیقا پس از یک نمای زیبا یعنی همزمانی ورود شهید در پشت تراکتور از آن سو و ورود جوانان در پشت تراکتور رحمت از سوی دیگر، فیلم به روایت کمدی خود وارد می‌شود و پس از روایت عذاب‌آور به شدت مبتدیانه‌ای که در عدل آباد اتفاق می‌افتد، این کاروان به دل جاده می‌زند و با آنکه پتانسیل به شدت عجیبی در این سفر برای نمایش وجود دارد، حاتمی‌کیا به مبتذلانه‌ترین شکل ممکن این سفر را روایت می‌کند.

در پایان باید گفت با دیدن خروج تنها چیزی که نصیب تماشاگر می‌شود شاید حسرت و دل‌تنگی‌ای باشد که حاصل ساخت چنین فیلمی از یکی از بهترین کارگردانان ایران است.


نقد دوم

یادداشت مینا سهیلی از وب‌سایت ویجیاتو:

در ابتدا چیزی به نام ژانرِ «دفاع مقدس» وجود نداشت. احتمالا زمانیکه حاتمی کیای جوان «دیده‌بان» و «مهاجر» را می‌ساخت و از دغدغه‌ی مادام العمرش نسبت به «دفاع هشت‌ساله» حرف می‌زد، کسی فکرش را نمی‌کرد یک ژانر بومی در حال ساخته شدن باشد. جالب است که باز همین کارگردانِ جریان‌ساز به سراغ کلمه کلیدی این سال‌ها یعنی «اعتراض» رفته است. اصلا پیش از آغاز فیلم باید امتیازی جداگانه برای همین درکِ بالای فیلمساز قائل شد. فیلمسازی که وقتی کلمه مذاکرات روی بورس بود «چ» را ساخت و بحث داعش را با یک درامِ سلحشورانه پاسخ داد. اینک او معترض است.

مطلعم که در حال حاضر ژانر یا برچسبی با عنوان «فیلم اعتراضی» نداریم، اما حقیقتا آدم‌ها را از مواضع اعتراضی‌شان بهتر می‌توان شناخت تا ناله‌های بی‌انتهایشان؛ گویای همان برچسب «فیلم‌های اجتماعی» که روز به روز عقیم‌تر می‌شود و باید جایش را به عبارت دقیق‌تری بدهد.

بی‌شک سینمای ما در «امر اعتراض» بکر و دست‌نخورده مانده است. غالب فیلمسازان ایران، خود را نماینده‌های بی‌تُپُقِ ما نمی‌دانند. صد البته که اصلا در شناسایی و موشکافیِ درد‌های اجتماعی «خواجه» هستند. شواهد و قرائن نشان می‌دهد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فیلم «خروج» اولین فیلم اعتراضی است که مهم‌ترین سوژه‌های سیاسی را مورد عتاب و خطاب قرار داده است.

واقعا چند فیلم اعتراضی می‌توان در سینمای ایران نام برد؟ راستش با علم به همه‌ی ضعف‌های فیلم خروج، از شروع مسیری مهم و حیاتی خوشحال هستم؛ مسیری که فعلا خاکی است و قطعا آسفالت‌کشی نیاز دارد.

چرا ساخت فیلم جاده‌ای سخت است؟

اعتراضاتِ روستائیان تراکتورسوار و سرازیر شدن‌شان در طول جاده، ترکیب‌بندی جذابی ست که با قاب‌های عریض نقاط مثبتش نمایان شده و با طولانی‌تر شدن جاده ضعف‌هایش برملا می‌شود. فیلم خروج سوژه‌ای مهم دارد. در سکانس نخستش، مرزِ «عالی» را رد می‌کند و در برخی دیگر از سکانس‌ها به نفس نفس می‌افتد، البته که در بیشتر اوقات متوسط باقی می‌ماند. بعضی از قاب‌های باشکوهش از ناب‌ترین قاب‌های سینمای ایران هستند و موسیقی شبه‌حماسی تکمیل شان می‌کند.

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

شخصا منتظر هستم حاتمی کیا خروجی دیگر بسازد و دلسرد نشود. خروجی که این‌بار پرده میانی‌اش جانکاه‌تر از این حرف‌ها باشد، رمقی برای‌مان باقی نگذارد و زمان به راحتی طی نشود. خروجی که جاده‌اش مسیری باشد برای غربال شدنِ ترسو‌ها از نترس‌ها. درحالیکه این جاده در این خروج، غربال‌گر نیست. امثالِ میکاییلِ سازش‌گر و اهلِ نفاق (یکی از روستائیان) و چند پیرمردی که آدمِ اعتراض نیستند، چطور هم‌پای رحمت بخشی این روستاییِ شاعرمسلکی که پنبه را آنگونه توصیف می‌کند، پایشان به تهران می‌رسد؟ اِشکال اصلی این کاراکتر‌های فرعی قبل از نوع دیالوگ‌گویی و شوخی‌های خارج از حد لزوم‌شان، در واقع به نداشتن انگیزه لازم برای این سفر بازمی‌گردد. کم‌مایگی پرده میانی را نمی‌شود با کلنجار بر سر فضای مجازی پر کرد. بیش از این‌ها نیاز دارد. البته که همان چند اتفاقات پیش آمده هم بدون بسط حسی و بصری باقی می‌مانند.

جاده از نامش پیداست. شوخی سرش نمی‌شود. اگرچه در ابتدای سفر تک‌چرخ زدن تراکتور بخشی از لحظات خوب و مفرح فیلم است، اما خنده در پایان این سفرِ چند روزه نباید به قوت خود باقی می‌ماند. فیلم از شوخی باید به جدیتِ افراطی کشیده می‌شد طوریکه حتی پدر گلنار هم دست از فیلم گرفتن با گوشی‌اش بردارد و مطالبه کند. اما چنین اتفاقی نمی‌افتد.‌ای کاش فیلمساز نتیجه فیلمش را به جایی ارتقا می‌داد که بجای چشم به دست دولت، مسئله‌ای دیگر از میانِ این بگیر و ببندِ رسانه‌ای-امنیتی سر بیرون می‌آورد. همین است که می‌گویم فیلم اوج ندارد. اگر هم داشته باشد اوج یک تلخی است نه اوج یک سفر. رحمت بخشی تحقیر می‌شود و دست‌بند به دستان زحمت‌کشش می‌زنند. اگر پدرِ شهید نبود احتمالا باید در بازداشت‌گاه شبش را صبح می‌کرد.

به این سوال بیندیشیم: آیا سینما باید لنگِ واقعیت‌ها بماند؟ واقعیاتی پیچیده‌تر بیرون از تحقیقات و مستندات ما هست که سینما باید آن را بسازد. پس‌ای کاش کارگردان-نویسنده، کمتر به دنبال نتیجه اعتراض بود و «مسیر و آدم‌هایش» را در اولویت قرار می‌داد. البته که می‌گویید اگر چنین می‌شد فیلم من بود نه حاتمی کیا. اما فیلم خروج با همه قوت و ضعفش باید به عنوان خود «که اشاره به هجرتی دارد» جامه‌ی عمل می‌پوشاند. آیا این خواسته خودِ کارگردان نبود؟ آیا اصل خروج به آدم‌ها برنمی‌گردد؟ فیلمساز به چه زیبایی از تعداد زیاد تراکتور‌ها و روستایی‌های به جاده افتاده ذوق می‌کند. من هم از این ایده‌اش لذت بردم. اما سختی کار رساندن همین ایده جنینی به سالخوردگی بود که محقق نشد و بیشتر روستائیان اول فیلم همان روستاییان آخر فیلم بودند.

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

پی‌نوشت اول: چه خوب که هرگز رخسارِ رئیس جمهور را از نزدیک نمی‌بینیم. اصلا کاری با او نداریم چنانچه او نیز کار چندانی با عدالت و دست‌رنج‌های له شده ندارد. احسنت به حسن انتخاب حاتمی کیا. کارگردان هر لباسی بر تنِ رئیس جمهورِ فیلمش می‌کرد فرقی نداشت؛ کت و شلوارش، بهاری‌ها و عبا و عمامه‌اش اصلاحات، سازندگی‌ها و تدبیری‌ها را عصبانی می‌کرد و می‌کند. درست مثل ماجرای پدر و پسر و الاغ‌شان که هر چه می‌کردند عده‌ای حراف باز هم یاوه می‌گفتند.

پی‌نوشت دوم: آخرین دیالوگ فیلم بسیار تلخ است. چیزی شبیه به این جمله که: «میشه سیگارمو بهم بدی». تفسیراتی چند از این نوع پایان شده است. عده‌ای همچنان حاضرند شهادت بدهند که تا آخر فیلم هم، درست مثل مامور امنیتیِ، متوجه اصل اعتراض مرد روستایی نشدند. عده‌ای نیز این جمله را حماسی می‌دانند و معتقدند حرف‌های رحمت بخشی دیگر فراتر از اعتراض به زمین‌های به آب رفته‌شان رفته بود. در هر صورت گویا قهرمان فیلم گوشی لایق سخنانِ ساده‌اش پیدا نمی‌کند و از طرفی غرور لطمه خورده‌اش او را ساکت کرده است. درست است که گفتم فیلم تلخ است، اما تلخی‌اش ناامیدکننده نیست. چراکه تحقیر یک روستایی را نشانمان می‌دهد درحالیکه خودِ مرد روستایی همچنان سرِ پاست و چشمانش نافذ است اگرچه قلبش شکسته شده. گویا نمایش همین یک حس برای حاتمی‌کیا کفایت می‌کرد. با همین «تحقیر» اگر همراهی جمعی صورت گیرد اعتراض به بی‌عدالتیِ دولت‌ها کم کم به بار می‌نشیند.

جزئیات قدرتمند فیلم

بازی نگاهِ مهربانو (پانته‌آ پناهی‌ها) و رحمت (فرامرز قریبیان) و نوع دیالوگ‌گویی‌شان (برخلاف کاراکتر‌های حقیقتا تلویزیونیِ دیگر فیلم) به جنس آثار مستند نزدیک است و حس ما را عمیقا برمی‌انگیزد. گویا همه چیز در لحظه میان این دو اتفاق می‌افتد و طبیعی ست. تنها ملاقات دو نفری‌شان هم با رفتنِ ناگهانی رحمت قطع می‌شود و نویسنده به دنبال ملودرام‌سازی مرسوم نیست. باقی حس آن‌ها به شکل دیگری تداوم پیدا می‌کند؛ دورادور و نجیبانه.

حضور مهربانو اگرچه در پایان کمرنگ می‌شود و «یکی از آن چند نفر» به حساب می‌آید، اما همچنان نگاهش را به تک تکِ رفتار‌های رحمت، تحقیر شدنش، عصبانی شدنش و .. می‌بینیم. بی‌آنکه تمرکز فیلم روی آن‌ها قرار داشته باشد، آن دو کار حسی‌شان را با ما می‌کنند.

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

در نهایت به عنوان کسی که به سینمای حاتمی‌کیا علاقه‌ی وافری دارم این نقد را (درست یا غلط) به نیت هرچه بهتر شدنِ کار ایشان نوشته‌ام. قطعا ملاک ما هیچ‌کدام از جشنواره‌ها نیستند و از همگی می‌خواهم که از فیلم اعتراضی خروج در زمان اکرانش استقبال کنند. حسِ فیلم چنان صادقانه است که با وجود نقاط ضعفش، همچنان به شما لذتِ بصری و موسیقایی خواهد داد.


نقد سوم

یادداشت میثم کریمی از وب‌سایت مووی‌مگ

«خروج» تکرار ایده‌ها و عقاید همیشگی ابراهیم حاتمی کیا در عرصه فیلمسازی است. اثری که روایتگر داستان مرد زخم خورده‌ای است که برای آرمان‌های کشورش هزینه داده و حالا خود در مخمصه گرفتار شده و نیاز به حمایت دارد. مانند حاج کاظمِ فیلم «آژانس شیشه‌ای»، در اینجا نیز با مردِ خسته‌ای به نام رحمت مواجه هستیم که در مزرعه خود مشغول به کار است و دردی قدیمی را بابت از دست دادن عزیزش در جنگ به دوش می‌کشد. قصه با جاری شدن آب آلوده به مزرعه و طغیان کشاورزان مواجه می‌شود و در نهایت به سفری جاده‌ای منتهی می‌شود که براساس آن کشاورزان قصد رساندن صدای اعتراضشان به گوش رئیس جمهور را دارند و مشکل فیلم نیز همزمان با تصمیم کشاورزان آغاز می‌شود.

سینمای ابراهیم حاتمی کیا در چند سال گذشته سرشار از شعار زدگی بوده که نتیجه آن ساخت فیلم عجیب و غریبی به نام «به وقت شام» است. حالا در فیلم «خروج»، ابراهیم حاتمی کیا باز هم به سراغ سر دادن شعار‌های اجتماعی و آرمانی خویش رفته و قصد داشته از دل آن اثری اعتراضی روانه سینما کند که نتیجه با در نظر گرفتن فرمت امروز سینما چیزی نزدیک به فاجعه است. فیلمسازی که در سال‌های دور آثار ماندگاری همچون «بوی پیراهن یوسف» و «آژانس شیشه‌ای» در کارنامه هنری اش داشت که مخاطب ایرانی به راحتی می‌توانست با شخصیت‌های آن زندگی کند، حالا در «خروج» به کشاورز‌هایی رسیده که کاریکاتور‌هایی باورنکردنی از انسان‌های معترض هستند.

مشکل اصلی «خروج» زمانی آغاز می‌شود که رحمت تصمیم می‌گیرد به همراه دیگر کشاورزان با تراکتور به پاستور رفته و رئیس جمهور را ملاقات کند. فارغ از مقدمه چینی پر ایراد و دم دستی که برای آغاز این سفر شکل می‌گیرد، باید گفت که حاتمی کیا حتی نتوانسته در «خروج» از ویژگی اصلی فیلمسازی اش که قصه گویی بوده بهره‌ای ببرد. او چند آدم را با تراکتور به دل جاده می‌فرستد، اما او بدون هیچ ایده مهمی آدم‌ها را راهی سفری جاده‌ای می‌کند، اما نمی‌تواند از ظرفیت‌های این ایده جذاب استفاده کند و نتیجه آن تنها سفری پوچ و خسته کننده است.

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

اثری وسترن که حاتمی کیا سعی کرده حداقل از لحاظ قواعد بصری به آن پایبند بماند. نما‌های لانگ شاتی که فیلم از تراکتور‌ها در جاده گرفته، شباهت بسیاری به سینمای جان فورد دارد و نکته جالب اینکه حاتمی کیا به همین اشاره‌های مختصر بصری هم اکتفا نکرده و چندین بار در طول قصه به سبک جان فورد، اثر را با موسیقی پرحجم احاطه می‌کند و سپس قهرمان را در مرکز تصویر قرار داده و سیگاری به همراه لبخند کنایه وار به گوشه لبان او می‌نشاند. شکل و شمایلی که با توجه به لباس و گریم فرامرز قریبیان، شباهت‌هایی به جان وین پیدا کرده؛ با این تفاوت که این بار تراکتور جای اسب‌ها را گرفته است!

شخصیت پردازی و گسترش قصه، توفیق چندانی در «خروج» نیافته اند. آدم‌های «خروج» نسخه‌های به شدت ضعیف شده شخصیت‌های «آژانس شیشه‌ای» هستند که باز هم در مقابل دوربین قرار گرفته و به آن خیره می‌شوند و پرسش و پاسخی اعتقادی را مطرح می‌کنند. از همان جنس آدم‌هایی که هرگز از قالب کلیشه‌ای خود خارج نشده و بدل به شخصیت نمی‌شوند. مطابق انتظار، در فیلم جدید حاتمی کیا باز هم آدم‌ها به سه دسته تقسیم شده اند: ساده دل، ریاکار و دانای کل که شخصیت اصلی قصه است و هیچ شباهتی به آدم‌های اطرافش ندارد. با توجه به اینکه ابراهیم حاتمی کیا هرگز شوخی نویس خوبی نبوده، در «خروج» نیز شوخی‌های فیلم قدیمی و کهنه هستند.

نگاه عجیب و غریب ابراهیم حاتمی کیا به بخشی از جامعه نیز کماکان در «خروج» به چشم می‌خورد. جامعه‌ای که با ابزار مدرن کار می‌کند و اصولاً اعتقادی به باور‌های فیلمساز ندارد. به نظر می‌رسد که همچنان ابراهیم حاتمی کیا به خوبی نتوانسته جامعه پیرامونش را بشناسد. نتیجه عدم بلوغ حاتمی کیا در شناخت جامعه اش، اشاره‌های سطحی و دم دستی به شبکه‌های اجتماعی است که مخاطب امروز سینما را بُهت زده می‌کند. در تمام بخش‌های فیلم تقریباً اقدام شخصیت‌های داستان در قبال ابزار‌های ارتباطی، اقدامی سرکوبگرانه است که به مرحله تمسخر نیز می‌رسد. تفاوتی ندارد که این ابزار در دست تیم رئیس جمهور باشد و یا کشاورزی که قصد استفاده از آن را دارد، حاتمی کیا نمی‌داند چطور باید به این ابزار و آدم‌هایی که از آن استفاده می‌کنند بپردازد!

سه نقد بر فیلم آخر حاتمی‌کیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟

متاسفانه «خروج» در بخش پایانی تیر خلاص را به مخاطب می‌زند و از شخصیت مشاور رئیس جمهور رونمایی می‌کند. شخصیتی که به نظر می‌رسد یک کاریکاتور مضحک از شوخی‌هایی باشد که در شبکه‌های اجتماعی با مسئولین کشور انجام می‌شود. روشن کردن دوربین تلفن‌های همراه و پخش تصاویر زنده از حضور او در کنار کشاورزان در اینستاگرام که به چاپلوسی و تملق می‌گذرد، سطح موضوع انتقادی اثر را به واقع به ابتذال کشانده است. مسیر فیلمنامه که قرار بوده به نقطه نهایی رسیده و ضربه‌ای مهلک به ذهن تماشاگر وارد کند، با سخنرانی کلیشه‌ای و سطحی مشاور همراه می‌شود و مخاطبی که انتظار یک موقعیت تکان دهنده سینمایی را در انتها دارد، با ناامیدی و بلاتکلیفی محض مواجه می‌شود تا مبادا خاطری مکدر شود و دلی به درد بیاید!

فرامرز قریبیان تلاش کرده تا بتواند قهرمان جدید دنیای حاتمی کیا باشد، اما «رحمت» نمی‌تواند گزینه ایده آلی برای چنین بازیگری باشد. نه بازی و نه جنس دیالوگ‌های رحمت، مناسب بازیگری همچون فرامرز قریبیان نیست و این انتخاب اشتباه سبب شده تا او نتواند درخشش چندانی در فیلم داشته باشد. البته که قریبیان از توانایی‌های بازیگری خود نهایت بهره را برده و توانسته تا جایی که متن به او اجازه می‌دهد، «رحمت» را به شخصیت تبدیل نماید، اما در نهایت باید گفت که رحمت وصله تن او نبوده.

«خروج» ضعیف و سرشار از شعار است و شاید بهترین مدیوم برای آن قاب پر شعار تلویزیون باشد. سینمای امروز نگاهی اینچنین آشفته و غیر واقعی به جامعه پیرامون را نمی‌پذیرد. با نگاهی به کارنامه سینمایی فیلمسازان مطرح جهان می‌توان به این نکته اذعان کرد که آن‌ها با شناخت صحیح از جامعه و مشکلاتشان، اثری خلق کرده اند که مطالبه گر و به دور از تعارفات و جناح بندی‌های سیاسی باشد. اما در سینمای ابراهیم حاتمی کیا بر خلاف نظر خود فیلمساز، او حتی در «خروج» هم آشکارا از نزدیک شدن به حقیقت اجتماع خویش خودداری کرده و سطح اعتراض و مطالبه گری را به مجموعه‌ای از تصاویر مضحک و دیالوگ‌ها وشعار‌های سطحی تنزل داده است. اعتراضی که مشخص نیست چگونه و در چه شرایطی اینچنین مسیری را طی می‌کند، اینچنین شخصیت‌های ملایمی را در مقابل خود می‌بیند و در نهایت، اینچنین اشتباه به پایان می‌رسد!

توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:

+دانلود مستند متولد اورشلیم

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 1

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 2

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 3

+ دانلود مستند انقلاب جنسی 4