دلایل افت محسوس «پایتخت 6» چه بود؟
در ابتدای مطلب توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید:
در روزهای پایانی نوروز، بینندگان و دنبالکنندگان سریال «پایتخت ۶» طبق معمول منتظر قسمتهای پایانی این فصل از این مجموعه دنبالهدار بودند. طبعا هر فرجامی برای این مجموعه از سوی بینندگان آن متصور بود جز آنچه آقای کارگردان طی خبری اعلام کرد. عصر سهشنبه ۱۲ فروردین بود که سیروس مقدم از ناتمام ماندن سریال در روزهای نوروز و موکول شدن قسمتهای پایانی به بعد از کرونا و قرنطینه خبر داد: «قسمتهای آخر و فینال آن طلب مخاطبین از ما است.» او گفت وقتی «ستاد ملی مبارزه با کرونا اعلام وضعیت عادی کند، تیم پایتخت قسمت پایانی را ساخته و در یکی از اعیاد مثل عید فطر و یا... به محضر مردم تقدیم میکنند.»
تولید سریال در آخرین فرصت باقیمانده
جدا و پیش از همه نقدها و چالشهایی که میتوان به این مجموعه در قامت یک کار تلویزیونی سرگرمکننده - و نه بیشتر - وارد دانست، باید پرسش اولیه را متوجه ساز و کار تلویزیون در تولید سریالهایش دانست. به گواه مشاهدات و مستندات، در برهوت سرگرمی در تلویزیون، پایتخت از معدود سریالهای سیما است که بیننده دارد. پرسش اینجاست که در فهرست بلندبالای تلویزیون که تا دلت بخواهد کارهای بیارزش و فاقد بیننده در آن دیده میشود، سریالی که بیننده دارد چرا در ماههای پایانی سال و در مدت زمانی تا آن اندازه کوتاه کار میشود تا نتیجه این شود که مردم به عنوان مخاطبان کار نتوانند فرجام سریال را ببینند و تنها وعدهای در روزی نامعلوم نصیبشان شود؟ آیا معنای این کار جز آن است که گروه سازنده کار در حالی که یک سال برای تولید سریال وقت دارند، تنها روزهای پایانی را مصروف آن میکنند والله اعلم با چه بودجهای؟
جای خالی نویسنده صاحب ایده و موقعیتپرداز
برای فتح باب موضوع درباره سریال پایتخت ۶، پیش از هر چیز باید به یک نکته اشاره کرد و آن، تغییری است که در ساختار بخش ششم این سریال نسبت به دورههای گذشته وجود دارد. صرفنظر از اینکه از این سریال به ذائقه ما خوش بیاید یا نه و جدای از اینکه ما در زمره دوستداران نوع طنزپردازی آن باشیم یا نباشیم، باید بگوییم که همه متفقالقولیم که دوره اخیر سریال با دورههای گذشته فرق میکند. فرقی که بیش از هر چیز متن آن میآید و نه کارگردانی. چرا که مقدم به عنوان یک سریالساز با همان میزان تسلط که قبلا بر ابزار کارش ساز و کارهای کارگردانی که در متنی است که دستمایه کارگردان و عواملش قرار گرفته. حالا با پیدا کردن بزنگاه قضیه که همان متن است، سراغ گروه نویسندگان کار را میگیریم.
آیا در مورد پدیدآورندگان قصه هم میتوان مانند سیروس مقدم گفت که تغییری نکردهاند و همانها هستند که پیش از آن بودند؟ رد قضیه را که میگیریم، میرسیم به نام خشایار الوند فقید. نویسندهای که سالها در زمینه نوشتن مجموعههای طنز تلویزیون سابقه داشته و نقش و حضورش در موقعیتسازیهای کمیک سریال پایتخت به خوبی مشهود بوده. الوند نیمه اول اسفند ۹۷ از دنیا رفت و طبعا در مجموعهای که نوروز ۹۹ روی آنتن رفت، نقشی نداشته.
غیاب او در سریال «پایتخت ۶» مشهود است؛ اما حالا که سبب اصلی تغییر در متن سریال روشن شده، خود این تغییر چگونه تغییری است؟ آنچه مجموعه «پایتخت» را از همان فصل آغازینش به سریالی پربیننده تبدیل کرد، فضاسازی و موقعیت پردازی کمیک ساده و سرگرمکننده آن بود. سریالی که میخواست ظرفیتهای فرهنگ بخشی از مردم شمال ایران و مازندران را دستمایه قرار دهد و مردم را ساعتی پای تلویزیون بنشاند و بخنداند. تا زمان حضور الوند در سریال این کار از طریق روتایتن قصههای موقعیت محور انجام میشد و ما در تلاقی شخصیتهای بومی کار با موقعیتهای کمیک، شاهد طنزی تلویزیونی بودیم که قادر بود با قصهای که به تصویر میکشد بخنداند، نه با شوخیهای لودگیمحور و گاه فرارونده از مرزهای ابتذال، چنان که در بعضی از صفحات اینستاگرام یا کانالها و گروههای تلگرامی میبینیم و میخوانیم.
تمرکز بر شوخیهای نازل
«پایتخت ۶» از آن جهت دچار ضعفهای مفرط شده که شوخیهای سطحی و گاه خارج از عرف آن، جایگزین فیلمنامه درست و درمان نداشتهاش شده است. شوخیهایی که گاهی در بعضی از پروژههای تجاری سینمایی در سالهای اخیر شاهد بودیم. کارهایی که «خندان به هر قیمتی» را دستمایه قرار داده بودند و اگر چه از این طریق توانسته بودند بفروشند و موفقیتهایی در گیشه به دست بیاورند، اما در زمان اکرانشان همواره محل انتقاد بودند. چه از منظری «ارزشی» و چه از سوی منتقدان هنری. رویکردی که بیراه نیست اگر آن را غلتیدن در ورطه ابتذال برای جذب بیننده توصیف کنیم. چرا که به جای استانداردهای فنی و هنری، لودگی را متر و معیار برقراری ارتباط با بیننده قرار دادند.
تعداد این شوخیها در طول سریال آنقدر هست که بتوانیم از آن به عنوان ترفند پایتختیها برای جذب مخاطب یاد کنیم و بگوییم تمرکز سریال در نبود متن منسجم و پرداخت شده روی این تلخکبازیها بوده است. نتیجه این رویکرد جدای از اینکه تناسبی با مدیوم تلویزیون و اصرار سیاستگذاران آن برای هنجارسازی رفتارهای اجتماعی در تولیدات آن ندارد، به لحاظ فنی و معیارهای فیلمنامهنویسی هم اثری ضعیف و محروم از ایدههای قابل اعتنایی است که از یک کمدی درامِ معمولی تلویزیونی انتظار داریم.
تلویزیون و نادیده گرفتن انتقادها
اگر چه نباید ناگفته بماند که «پایتخت ۶» پربینندهترین سریال تلویزیون در روزهای نوروز بوده، اما این نافی آن نیست که آن را ضعیفترین و فقیرترین فصل این مجموعه در بین فصول ششگانه آن بدانیم. ضعف «پایتخت ۶» چنان از همان قسمتهای آغازین آن مشهود بود که منتقدانش را از دنبال کردن کار برای طرح انتقادهایشان بینیاز میکرد و از بعد از همان قسمت نخست شاهد انبوه انتقادها به این سریال بودیم.
از تلویزیون و سیاستهای آن هم همان طور که انتظار میرفت، واکنشی جز توجیه قضیه دیده نشد و «روابط عمومی سیما» همچون همیشه به جای شنیدن و پذیرفتن انتقادها یا دستکم پاسخ دادن به آنها بر پایه تحلیل و استدلال، همان راه معمول و متداول خود را پی گرفت: نادیده گرفتن انتقادها و پنهان کردن آنها پشت مصاحبههای میدانی تلویزیون – چنان که افتد و دانی- و پیامهای صوتی و پخش آنها از شبکههای تلویزیون.
عنصر تعلیق یا هیاهو برای هیچ؟
آنچه بین این فصل و فصول گذشته سریال مشترک است، استفاده از عنصر تعلیق است. با این تفاوت که اگر در فصول پیشین این تعلیق در کنار سایر عناصر فیلمنامه به پیشبرد قصه کمک میکرد حالا و در فصل ششم کاربری نویسندگان فیلمنامه از عنصر تعلیق مصداق «هیاهوی بسیار برای هیچ» است. از قسمت اول تا پایان آخرین قسمتی که از سریال «پایتخت ۶» پخش شد، اگر چه بارها از عنصر تعلیق در کار استفاده شد، اما این تعلیق وجهی دراماتیک نداشت.
ما هر بار و در مواجهه با هر کدام از این تعلیقها با طرح این پرسش مواجه میشدیم که بالاخره پایان و فرجام این تعلیق چه خواهد بود؟ و تماما در پایان به یک پاسخ مشترک میرسیدیم: هیچ. حتی بازگشت بهبود (داماد نقی) که فینفسه از ظرفیتهای قصهپردازی آشکاری برخوردار بود، به هیچ رو جذابیت پیشبینی شده را نداشت و عملا فرصت خوبی مانند آن به هدر رفت. تو گویی اصلا ایدهای برای حضور دوباره بهبود در فیلمنامه نبود که به واسطه آن شاهد پیوستن ماجراهای او به روند کار باشیم. فلاشبکهای بیدلیل و فاقد توجیه ساختاری برای پر کردن صحنهها از حضور مهران احمدی، به خوبی ضعف مفرط فیلمنامه را نشان میدهد.
ضرورت احترام به مخاطب
به هر حال انتظار میرود که اولا تلویزیون به عنوان رسانهای که این روزها و این سالها بیشترین حد از ضعف خود را در سرگرم کردن مخاطبانش نشان داده، برای بیننده خود اهمیت بیشتری قائل شود و با تنها سریال برخوردار از مخاطب خود این قدر باری به هر جهت برخورد نکند و تنها روزهای پایانی سال را برای تولید آن در نظر نگیرد و وقت بیشتری را مصروف آن کند. آن وقت دیگر شاهد پخش سریالی نخواهیم بود که گروهی به صورت دورهمی چند روز از سال را دست از کارهای دیگر بکشند و وقتشان را صرف مجموعهای کنند که قرار است مهمترین پروژه فیلم و سریال تلویزیون در طول سال باشد.
احترام به بیننده وظیفه رسانهای است که میخواهد «ملی» تلقی شود. همچنین از عوامل سریال و در راس آنها سیروس مقدم هم انتظار میرود که وقتی بخش اصلی کار یعنی فیلمنامه میلنگد، زیر بار تحویل دادن مجموعه ضعیفی مانند «پایتخت ۶» نرود. وحی منزل که نیست! هر وقت شرایط مهیا و دستمایه کافی برای ساخت سریالی فراهم شد که خاطره نیمبند فصول پیشین را زیر سوال نبرد، آن وقت میتوان دست به کار شد و پشت دوربین رفت.
توصیه میکنم که حتما مستند زیر را دانلود فرمایید: